#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_53
از روی میز خودکارم را برداشتم و سمتش پرتاب کردم.
جا خالی داد و خندان و سینی به دست سمت در رفت.
-خیلی هم دلت بخواد.
-گمشو سهیل جای ساناز تو رو خفه می کنما!
خدا خیرت ندهد دختره ی سریش به خاطر توی بی مقدار روی صندلی خوابیدم و گردنم را به فنا دادم. دارم برایت فکر کردی که خودت را به ریش نداشته ام بند کنی و به اهداف پست و پلیدت برسی...
صدای زنگ گوشی تلفن بلند شد. دکمه ی پخش صدا را زدم.
از خسته کردن خودم برای زدن حرف های بیهوده خوشم نمی آمد، این که الان تماس را وصل کردم یعنی همان بله یا همان علو و بفرمایید.
البته حساب سهیل فرق می کرد...
صدای منشی ام پخش شد.
-سلام جناب برومند دیدم پوشه ی مربوط به قرارداد ها روی میزه متوجه شدم که قبل از ...
آخ چقدر فک می زدند این زن ها خسته نمی شدند!
-کارت و بگو.
-اوه ببخشید، برنامه ی امروزتون: ساعت نه میخواید برید بازدید از لوکیشن فیلم برداری کار آقای ارزنده، آقای تارخ هم تماس گرفتند ساعت یازده میان دیدنتون.
-مگه این خراب شده صاحب نداره که آقای تارخ خودش برا خودش وقت و ساعت تعیین می کنه! ساعت ملاقات رو باید با من هماهنگ کنید هنوز موضوع به این واضحی رو متوجه نشدین شما!؟
قسم می خورم سکته کرد.
-ب ب بخدا من من سرخود ساعت ملاقات ندادم آقای پناهی اوکی کردن.
آخ از دست تو سهیل!
تماس را قطع کردم و محکم شقیقه هایم را ماساژ دادم بلکه روانم آرام شود؛ حالا در این بی اعصابی ام همین آمدن مازیار به شرکت را کم داشتم!
در باز شد و تا آمدم سرم را بالا بگیرم درد در تمام سر و گردنم پخش شد و مستقیم روی تن صدایم اثر گذاشت.
-طویله س؟
سهیل نمایشی لبش را به دندان گرفت.
-پیش کسی تابلو نکنیا که طویله س، ماهیتمون لو میره، جان من بگو بع بع، به خدا دلم برا صدا اصلیت تنگ شده!
romangram.com | @romangraam