#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_52
خنده ام گرفت و از مقابلم پسش زدم.
-جون به جونت کنن آدم نمیشی، برو دنبال قرص تا سگ نشدم.
-جون بابا تو فقط بخند سگیاتم برام ته عشقه.
نیم خیز شدم که با قهقهه پا به فرار گذاشت.
-دیر نکنیا.
-قبل مازیار اینجام.
گوش هایم تیز شد.
-مازیار مگه قراره بیاد اینجا؟
نیشش را باز کرد و دوباره نزدیکم آمد.
-هوم، نگفتم بهت؟
-خرخرتو میجوما سهیل جدیدا قشنگ برا خودت گلچین می کنی خبرا و کارای شرکت رو.
نشست پای صبحانه ای که مثلا برای من تدارک دیده بود، روبرویش نشستم، لیوان آب سرد اول صبحم را هم فراموش نکرده بود، برداشتم و یک نفس سر کشیدم.
-بنال اگه لنبوندنت تموم شد! کارد به شکمت بخوره خیر سرت دو ساعت منتش رو سر من گذاشتی و زدی به بدن خودت.
به خنده افتاد و لقمه اش را سمتم گرفت.
-به جان هاکان اسم مازیار میاد نمیفهمم دارم چیکار می کنم، داره میاد اینجا.
لقمه را گرفتم.
-که چی!
-رفیق قدیمی ایم دیگه.
-کم چرند بباف. پاشو جمع کن دفترکاره ها اشپزخونه نیست که.
بلند شدم و دوباره پشت میز کارم نشستم.
-دیشب که خوابگاه بوده، آشپزخونه باشه خوبه یا اتاق خواب؟
خندید و محکم به پیشانی اش کوبید.
-خاک بر سر بیشعورم خوب معلومه اتاق خواب، الان جمع می کنم میام پیشت عشقم.
romangram.com | @romangraam