#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_50


-حتما متوجه تماست نشده خونه مادرشه فکر...

-سهیل، سهیل...

صدای امید بود که سهیل را صدا می زد! هر دو ابرویم با ناباوری بالا پریدند.

-سهیل این صدای امید نبود؟

-نه بابا امید که گفتم خونه مادرشه!

اخم هایم ناخود آگاه در هم شدند من صدای امید را نشناسم باید بروم بمیرم!

-سهیل من گوشام درازه؟! جواب تماسمو نداده که نداده برا چی دروغ میگی این صدای امید بود.

-نه نه پروا به خدا امید نبود.

مردد زبانم بند آمد! قسمش را باور می کردم یا صدای امید را که با گوش های خودم شنیدم!

-سهیل من خودم صدای امید رو شنیدم چرا چرت میگی!

انگار کلافه بود و به زحمت داشت کلمات را کنار هم می چید و از بازگو کردن حرف ها تردید داشت

-امید نبود... پروا باور کن امید نبود...

-مهم نیست سهیل امید بود جواب تلفنمو نداد به تو هم گفت که نگو پیشتم، مهم نیست اصلا خودتو اذیت ن...

به یکباره حرفم را قطع کرد.

-برادرش بود.

چه می گفت! امید برادرش کجا بود!

-برادر دوقلوشه هاکان.

هاکان؟! نمی دانستم امید برادر دارد آن هم برادر هم قل!

صدای فریاد امید امد... امید نه... هاکان! صدای فریاد برادر امید آمد:

-سهیل کجا موندی؟

از صدای فریادش شانه های من هم پرید.

سهیل با تشر جوابش را داد:

-خیلی خب تو برو اومدم از دنده چپ بلند شدی باز!

romangram.com | @romangraam