#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_49


-سلام رامین منم پروا.

-سلام خوبی؟ چیزی شده؟ ساجده خوبه؟

-نگران نباش نترس خوبه ساجده.

نفسش را در گوشی فوت کرد انگار که خیالش راحت شده باشد، سعی کردم طوری موضوع را بازگو کنم که نترسد.

-رامین وقت زایمان ساجدست.

-چی؟ زود نیست.

-نه وقتشه. بیا مرکز سونو ببریمش زایشگاه.

-پروا یکم صبر کنید من یکی رو پیدا کنم جام وایسه، اینجوری مرخصی نمیده بهم.

-باشه ولی سعی کن زود بیای.

-درد داره؟

-نه نداره ولی دکتر تشخیص داده وقتشه.

-باشه زود میام.

تماس را قطع کرد.

خرج عمل سزارین چقدر بود؟ یعنی پولم به آزمایش های خان جان هم می رسید؟ الان ساجده مهم تر بود. باید خودم ساجده را به زایشگاه می رساندم؛ تا رامین بیچاره کسی را پیدا می کرد که لباس الاغ را تن کند ساجده از نگرانی پس می افتاد ولی... تاکسی هزینه بر بود نباید پول هایم را بی خودی خرج می کردم، نباید کم می آوردم، کاش می دانستم خرج عمل سزارین چقدر است.

شماره ی امید را گرفتم، امید می رساندتمان خوب بود.

-اه بردار دیگه امید.

جواب نمی داد، ذهنم به دیشب کشیده شد، یعنی چه اتفاقی امید را ان طور به هم ریخته بود!

دوباره شماره اش را گرفتم؛ یک بوق دو بوق سه بوق ... برنداشت. شماره ی سهیل را گرفتم معمولا او از امید با خبر بود.

-به به ببین کی زنگ زده!

میان تمام اضطراب ها‌ خنده ام گرفت.

-سلام سهیل. خوبی؟

-فدات. تو خوبی؟

-ای بد نیستم زنگ زدم امید جواب نداد خبر داری ازش؟

romangram.com | @romangraam