#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_46


دستی برایش تکان دادیم، سر تکان داد و گاز داد و رفت.

-سر از کار هومن در نمیارم من.

دستش را گرفتم و سمت ساختمان هدایتش کردم.

-ولی من به زودی در میارم.

خندید.

-باز گجت شدی.

-بگو کاراگاه شمسی تا ته ماجرا رو نکشم بیرون ولش نمی کنم.

دکمه ی آسانسور را زدم.

-یه مدلیه به ما نمی خوره.

-از همینش خوشم میاد.

-واه از چیش؟

-از این که به اون چیزی که هست قانع نیست و بالابالاها میپره.

-از کجا می دونی بالابالاها میپره؟

-از سر و شکلی که برا خودش ساخته، از ماشینی که میگه برا رفیقمه، از گوشی چند ملیونی ای که دستشه.

در آسانسور باز شد، داخل رفتیم و چون چند نفر داخلش بودند صدایش را پایین آورد.

-خاک بر سرم پروا دلم به شور افتاد نکنه خلاف می کنه! آخه نه کار داره نه بار یه دانشجوی هشت گروی نه که بیشتر نیست، گوشی چند ملیونی از کجا آورده! لباسایی هم که می پوشه همه مارکن.

در آسانسور باز شد. دستش را کشیدم.

-حالا پس نیفتی ماه آخری! والا! به ما چه.

-اینجوری حرف نزن پروا ما یه خانواده ایم!

ساحل با دیدنم سریع از همان پشت استیشن سلام کرد.

-سلام.

جلو رفتیم و دست دادیم.

-سلام ساحل جون خوبی؟

romangram.com | @romangraam