#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_43


با احتیاط از خیابان ردش کردم.

-سلام هومن خدا رسوندتت برامون.

خودش منظورم را گرفت که به ماشین اشاره کرد.

-سلام، بشینید برسونمتون.

ساجده مثل خنگ ها پرسید: سوار این بشیم؟

نه پس سوار کول هومن شو! خنده ام گرفت، با چشمکی به هومن خطاب به ساجده گفتم: هومن دیگه بچه مایه دار شده بیا تا هنوز ما رو یادشه استفاده کنیم وگرنه تا چند روز دیگه محلمونم نمیده!

هومن: این چه حرفیه شما تاج سرین.

در عقب ماشین را باز کرد.

-ساجده خانوم شما بشین پشت راحت تر باشی.

ساجده: آخه مزاحمت میشیم که!

هومن: عه مزاحم چیه!

کمک کردم از ارتفاع بالا برود و در را بستم.

هومن همچون مردهای جنتلمن ماشین را دور زد و در جلو را برایم باز کرد.

حین نشستن چشمک زدم.

-این کارا رو کی یاد گرفتی کلک! معلومه خبره ایا!

خندید.

-بشین بچه.

با خنده نشستم و او هم پشت فرمان قرار گرفت.

-کجا می رفتید حالا؟

-مرکز سونوگرافیه هست دو خیابون پایین تر اونجا، تو برو من بهت جهت میدم.

-پس کمربندت رو ببند.

حرفش را عملی کردم و ماشین را به حرکت انداخت.

-میگم‌ هومن گنج پیدا کردی یا بانک زدی؟ حق انتخاب گزینه ی دیگه ای هم نداریا!

romangram.com | @romangraam