#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_42
-بله؟
انگار متوجه علت تغییر حالم شد که سر به زیر انداخت و من توانستم با تکان دادن سرم افکارم را جمع و جور کنم و پا تند کردم.
-تاکسی دربست بگیرم راحت ب...
حرفش را قطع کردم.
-نه بابا نیازی نیستی تاکسی خطا هم سر کوچه نگه میدادن راهی نیست.
خواستم برای تاکسی دست تکان دهم که باز متوجه ماشین شاسی بلندی که هومن دیشب سوارش شد و رفت شدم.
با فکری آنی رو به رامین کردم.
-تو برو رامین دیرت میشه.
انگار واقعا دیرش شده بود که روی موتورش نشست.
-ممنون. مواظب خودتون باشین.
یک چشمم به هومن و آن سمت خیابان بود یک چشمم به رامین که برود.
-باشه نگران نباش خدافظ.
موتورش را روشن کرد و دور شد. دست ساجده را گرفتم و با فکر اینکه باید مچ هومن را بگیرم تا بعدا منکر نشود سمت خیابان کشیدم.
-کجا پروا این سمت باید ماشین بگیریم.
-بیا ساجده هیچی نگو تاکسی دربست گرفتم برات.
-این چه کاریه پروا چرا خجالتم می...
-آخ هیچی نگو ساجده کار دارم...
بلند صدایش زدم: هومن، هومن؟
سرش با شتاب سمتمان چرخید، لبخند زد البته نه همان دم!
دستپاچه نشد، نه اینکه ریگی به کفشش نباشد هومن کلا پسر خونسرد و بی خیالی بود.
ساجده هاج و واج به ماشین چندصد میلیونی ای که سوئیچش دست هومن بود مات مانده بود.
romangram.com | @romangraam