#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_40


-تویی پروا؟

در را باز کرد.

-سلام صبح بخیر.

-سلام مامان ساجده خوشگل.

-به روی ماهت. بیا تو صبحونه بخوریم.

-نه مرسی فقط اومدم ببینم اماده ای یا نه. میرم آماده شم بیام‌.

-باشه.

خواستم سمت اتاق گلی جون راه کج کنم تا خان جان را به او بسپارم که ساجده صدایم زد.

-پروا؟

-جان؟

لب گزید.

-ممنون پروا نمی دونم چی بگم.

با اخم لبخند زدم.

-هیچی نگو.

در اتاق گلی جون را زدم.

-گلی جون؟ بیدارین گلی جون؟

صدایش آمد: بیدارم عزیزم بیا داخل.

در را هل دادم و داخل رفتم. میز صبحانه میچید.

-صبحتون بخیر.

-صبح تو هم بخیر خوشگل دختر.

-ممنون، گلی جون امید نیستش منم دارم میرم سر کار زحمتتون نیست تا برگردم به خان جانم سر بزنید.

-نه خانومی چه زحمتی، برو خیالت راحت، اصلا صبحونه رو میبرم پیش خان جان با هم بخوریم، این پسره ی بی فکر که از دیشب رفته هنوز برنگشته.

همه کس و همه چیز در این خانه نابسامان بود.

romangram.com | @romangraam