#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_20


- پکر شدی. عالی بودی که! زبونت کو؟!

خنده ام گرفت.

- خوبم. یهو یادم افتاد این ماه باید خان جان رو ببرم آزمایش و سونو.



کلیه هاش درست کار نمی کنند. دکترش براش نوشت.

-آخر همین هفته خودم میبرمش. تو فکرشو نکن.

دلم می خواست در آغوشش بگیرم و غرق بوسه اش کنم. از بس که مهربان بود و مرد...

نه نمی توانستم پسش بزنم. من همین بودنش را دوست دارم بودن نصف و نیمه اش را...

تنها کسی بود که مثل کوه پشتم ایستاده و جدی و با قاطعیت می گفت نترس، به من تکیه کن.

- فردا میرم تسویه حساب حقوق هجده روزم رو نگرفتم هنوز.

دلخور با سبزهایش خیره ام شد.

- گفتم تو فکر هیچی رو نکن. نگفتم؟

نمی خواستم تلخی کنم و آرام جوابش را دادم.

- چرا گفتی ولی من معذبم امید لطفا اذیت نکن.

از کنارش رد شدم تا حرف دیگری نزند و باعث تشنج اعصاب هر دویمان نشود.

لب حوض نشستم و دست های سیاه شده ام را شستم. لا به لای ناخن های بلند مانیکور شده ام را از سیاهی پاک کردم، خان جان صد بار تاکید کرده که بگیرمشان ولی کار کردن در محیطی که همه برای زیباتر شدن شعار 《بکش و خوشگلم کن》 می دادند و میلیون میلیون پول خرج می کردند، می‌طلبید که کمی بیشتر به خودم برسم.

گلی جون با سبد سبزی ها کنارم لب حوض آمد.

- پروا عزیزم شلنگ رو وصل کن آب بگیر تو لگن پر بشه سبزی ها رو بشوریم.

- چشم.

حرفش را عملی کردم و سر شلنگ را روی سبزی ها گرفتم و شیر آب را تا انتها باز کردم.

- سبزی هاش خیلی تمیزن خیس کردن نمیخواد اصلأ.

با نگاهی اجمالی به سبد حرفش را تایید کردم.

-اوهوم. تمیزن.

romangram.com | @romangraam