#عشق_تلخ_پارت_25
به محلشون رفتم و به هر ترتیبی بود آدرسشو پیدا کردم...اون موقع فهمیدم فقر داره بیداد می کنه...وحشتناک بود.یه لحظه فکر کردم توی نازو نعمت غرق شدیم و از اینورا خبر نداریم.بوی لجن تمام فضای بینیم رو پر کرد.دوست داشتم فرار کنم اما برای حل این معما باید می رفتم.چندتا پسر توی خاکا غلط میزدن و بازی می کردن.خوشبحال بچه ها بی غم شادن!!دل دارن به وسعت دانشگاه! اهی کشیدم و در خونه ای رو کم نداشت از خرابه زدم.البته باز بود و جلوش برای دیده نشدن داخل یه پرده ی کهنه ی کثیف انداخته بودن.یه زنی درحالی که چادرش رو که دورِ کمرش بسته بود باز می کرد با لحن لاتیِ خودمون گفت: فرمایش...
با کمی تردید گفتم: ببخشید ترمه خانوم اینجا زندگی میکنن؟
چند لحظه با چشمای ورقلمبیده اش بهم زل زدو بعد همونطور که به داخل خونه برمی گشت داد زد:مرضیه کارت دارن...
مرضیه؟مگه اسمش ترمه نیست؟شاید اشتباه گفته...صدای ظریف دختری اومد که پرسید کیه بهجت خانوم؟
جوابشو داد:با آدم حسابیا میشینی مرضیه خانوم...بعد سرماه واس من آبغوره میگیری کرایه اتاق نَاری...
romangram.com | @romangram_com