#عشق_برنامه_ریزی_شده_پارت_18


" چه خبر خوشگل كردى !"

از خجالت گر گرفتم بعد از پذيرايى كنار بابا نشستم فريده جون گفت :

"آقاى جنتى هدف از اومدن امشبمون رو كه ميدونيد اگه اجازه بديد با صيغه بچه ها يه مدت محرم بشن و تا انشاءالله بعد از اون عقد و ازدواج..."

بابا كه معلوم بود ناراحت هست وسط حرف فريده جون پريد و گفت :

"ببخشيد كه حرفتون رو قطع ميكنم بيشتر به خاطر همين مسائل خواستم كه اگه پسرتون قصدش ازدواج با شيده هست هر چى زودتر پا پيش بذاره كه با اين جور ارتباطات مخالف هستم. خواهرم هم در گذشته از صيغه ضربه بدى خورد بنابراين در اين مورد مخالف صد در صد هستم اگه دخترم رو ميخواييد عقد دايم رو فقط قبول دارم فقط شرطم همين هست و گرنه شير بهاء و مهريه زياد برامون مهم نيست و چيز زيادى نميخوام."

عليرضا مدام دستش رو تو موهاش فرو ميكرد و معلوم بود كه كلافه هست نمي دونستم از حرف بابا هست يا مسئله ديگه ايى شايد هم پشيمون شده

بابا كه سكوت رو ديد گفت :

"اگه دوست داريد ميتونيد فكراتون رو بكنيد و يه روز ديگه تشريف بياريد."

عليرضا كه داشت عرق پيشونيش رو پاك ميكرد گفت :

"قصد ما از صيغه آشنايى بيشتر بود ولى حالا كه شما اينطور دوست داريد چشم عقد دائم ميكنيم ."

با اين حرفش امير و سمانه با تعجب به عليرضا نگاه ميكردن منظور نگاهاشون رو نمي فهميدم ولى هر چى بود باعث تعجبشون بود عليرضا با يه لبخند نگاهشون كرد و اونا هم سرش رو برگردوند.

بقيه حرفا در مورد تعيين مهريه و تاريخ عقد بود فريده جون مي خواست كه عقد محضرى باشه و جشن بمونه واسه عروسى. بابا با اينكه زياد موافق نبود ولى وقتى ديد من راضى هستم رضايت خودش رو اعلام كرد قرار عقد واسه پنج شنبه آينده گذاشته شد يه هفته وقت داشتم تا خودم رو آماده كنم موقع خداحافظى بابا عليرضا رو به كنارى برد و با هم شروع به صحبت كردند مونده بودم كه چى به هم ميگن حس كنجكاوى و يا بهتر بگم فضوليم حسابى قلقلكم ميداد بعد از كمى عليرضا اومد و خداحافظى كردن و رفتند .

موقع رفتن منتظر بودم كه عليرضا چيزى بگه و يا يه خداحافظى مخصوص با من داشته باشه ولى اون به يه خداحافظى كوتاه و شب بخير بسنده كرد و رفت.

"بابا چى ميگفتى به عليرضا وقتى مي خواستن برن؟"

"وقتى ديديش از خودش بپرس."

" باشه شب بخير."

"شب خوش."

قبل از خواب دوست داشتم با عليرضا حرف بزنم ولى بهتر ديدم اس بزنم.

"مثل باران چشم هایت دیدنی است، شهر خاموش نگاهت دیدنیست، زندگانی معنی لبخند توست،خنده هایت بی نهایت دیدنی است."

يكم كه گذشت اس داد :

" فردا صبح ميام بريم آزمايش چيزى نخوريا ,شب بخير خانمى خنده هاى تو ديدنى تره ."


romangram.com | @romangram_com