#عشق_و_یک_غرور_پارت_22
- اِ، چه قدر نازک نارنجی هستی! طاقت یه شوخی ساده رو نداری. منو بگو گفتم چه قدر دختر با ظرفیتی هستی.
نرگس رو به نیوشا گفت:
- نیوشا خانم، اگه به دل نگیری این رفتار شایسته ی یه دختر تحصیل کرده نیست. در ثانی ما تو حال و هوای خودمون بودیم طفلکی شیوا جون ترسید. و هول کرد.
نیوشا با لحنی تمسخر امیز گفت:
- نفهمیدم جنابعالی وکیل اون هستی؟
از برخورد نابجای او نسبت به نرگس جا خوردم و به ناچار گفتم:
- ایشون از دوستان بنده هستن و مقل خودم دانشجوی سال اوله.
نیوشا ابروان کمانی و کشیده اش را بالا انداخت و گفت:
- هان، حالا دوزاریم افتاد شیوا خانم رفیق تازه پیدا کرده و ما هم اَخ شدیم.
- نیوشا ، اشتباه می کنی. من اصلا حواسم به تو نبود و یهویی هم چین عکس العملی از خودت نشون دادی طبیعتا منم ترسیدم.
نازنین هِن هِن کنان به نزد ما آمدو برایمان سری تکان داد و رو به نیوشا گفت:
- دختر کجایی؟زودتر بیا کلاسمون شروع شد.
نیوشا با چهره ای اخمو سری به علامت مثبت به او تکان دااد و گفت:
- مثل این که معارفه ی امروز ما خوشایند نبود، فعلا با اجازه تون.
با تعجب از رفتار خشک و عاری از ادب نیوشا به سمت نرگش چشم دوختم. او هم مات و متحیر شانه هایش را بالا انداخت و سکوت کرد. ساعت ریاضیات استاد تند و تند روی وایت برد اعداد و ارقام را می نوشت و در مورد درس جدید توضیح می داد. پس از پایان یافتن ساعتو یادداشت برداشتن جزوه ی مربوط به درس، استاد کلاس را ترک کرد. به اتفاق نرگس وسایل روی میز را جمع کردیم و قبل از اینکه از کلاس خارج شویم یکی از دانشجویان پسر سمت ما آمد و با لحنی شرمگین گفت:
- ببخشید خانما این ساعت حالم خوب نبود و نتونستم از مطلبی که استاد درس داد یادداشت بردارم اگه براتون مشکلی نباشه ازتون تقاضا می کنم نوشته تون رو در اختیارم بذارید. قول می دم فردا براتون بیارم.
بادرماندگی به سوی نرگس گفتم:
-نظرت چیه؟
بار دیگر میان حرفم دوید:
romangram.com | @romangram_com