#عشق_و_یک_غرور_پارت_144

وسام با چشمانی شرربار به کاوه نگریست:

ـ راستی! متوجه دلیل ناراحتیم نشدی؟

در میان بحث و جدلشان با لحنی مغموم و گرفته گفتم:

ـ با اجازه تون از حضورتون مرخص می شم (و رو به کاوه کردم) از پذیرایی جنابعالی هم به خاطر شام امشب سپاسگزارم.

هنوز چند قدمی از درب فاصله نگرفته بودم که کاوه با غیظ رو به وسام گفت:

ـ آقای مبادی آداب! همین رو می خواستی که دختر مردم رو فراری بدی؟!

ـ هرچه زودتر این رابطه ی نامیمون فیصله پیدا کنه به نفع هردوتونه.

ـ چرا؟! به چه دلیل؟ اگه من و شیوا همدیگه رو پس از یه شناخت کامل انتخاب کنیم تو نمی تونی مانع بشی. بهتره این حرفم رو تو گوشت فرو کنی وسام.

آن دو آنقدر گرم بحث و مشاجره بودند که متوجه نشدند من هنوز از منزلشان خارج نشده ام. از طرفی حس کنجکاویم حسابی تحریک شده بود. می خواستم ببینم بالاخره بحث شان به کجا می کشد از این جهت خودم را گوشه ی پله ها پنهان نمودم. به خوبی می دانستم که استراق سمع خوب نیست ولی ناچار شدم بایستم و گوش کنم چون به آینده ی خودم بستگی داشت. در همان لحظه دوباره صدای وسام با غیظ و عصبانیت به گوشم خورد:

ـ به هزار و یه دلیل، ابتدا به خاطر جنیفر. اونو که به خاطر داری یا لابد با دیدن شیوا اونو فراموش کردی؟

کاوه با لحنی کلافه ادامه داد:

ـ اون رابطه جدی نبود.

وسام تقریبا فریاد زد:

ـ جدی نبود؟! پسر تو سه، چهار سالی با اون دختر به سر بردی، قول ازدواج بهش دادی. خوب یادمه قبل از اومدن به ایران این قول و قرار سر جاش بود. حالا چی شده که ناگهان همه چیز رو زیر پا گذاشتی آقای محترم؟!

ـ فکر نکنم جنیفر از به هم خوردن نامزدیمون ناراحت بشه، تا اون جایی که خودت هم می دونی اون دختر زیباییه و خواستگارای بی شماری دور و برش هستن. در واقع اون چیزی رو از دست نمی ده.

ـ اشتباه می کنی کاوه، تو با این کارت دل اون دختر رو می شکونی و از آوارهای دل شکسته ی جنیفر بنیاد این زندگی جدید رو پی ریزی می کنی. اون دختر بی نهایت بهم علاقمنده.

کاوه با لحنی کلافه افزود:

ـ دیگه نمی خوام بشنوم. ساکت شو و لطفا منو به حال خودم بذار، همین حالا.

به سرعت سالن پذیرایی را طی کرده و به درب حیاط رسیدم و تعجب کردم که چرا ماندانا به اتاق بیلیارد نیامد. با لبخند اندیشیدم: «این هم به خاطر شانس منه. حالا به خوبی علت مخالفت وسام رو متوجه شدم و تا حدودی حق رو به اون می دم.»

در اولین فرصت می بایست با کاوه صحبت کنم و نظرم را با او در میان بگذارم، هرگز نمی خواستم زندگی یک دختر دیگر را خراب کنم. از طرفی علاقه ای نسبت به کاوه در خود احساس نمی کردم.


romangram.com | @romangram_com