#عشق_و_یک_غرور_پارت_143

با تحسین حرکات سریعش را نگریستم و از صحنه ای که او به نمایش گذاشته بود به نوعی لذت می بردم. ناگهان عرق پیشانی اش را با دست سترد و با نگاهی مشتاق گفت:

ـ خوب، حالا نوبت شماست تا ببینم چند مرده حلاجی.

سپس توپ ها را مرتب چید و با لبخندی صمیمی سری تکان داد و چوب مخصوص بازی را به دستم داد. همانند روش او به توپ ضربه زدم ولی اولین هدفم ناجور درآمد و خنده های مستانه ی او در فضای اتاق پیچید. با اشتیاق برایم دست زد و با تشویق گفت:

ـ شیوا خنم، یه بار دیگه سعی کنید. از دختر باهوشی چون شما هیچ چیز بعدی نیست.

با تبسم بار دیگر شانسم را امتحان کردم و در همان لحظه کاوه درست پشت سرم قرار گرفت و چوب میله ای شکل را به دستش گرفت. برای لحظه ای کوتاه خواستم میله ی مخصوص را به او برگردانم و خودم را کنار بکشم ولی در نهایت ناباوری مانعم شد و تقریبا در فاصله ای نزدیک به من گفت:

ـ دقت کنید و ضربه رو آنی به توپ وارد کنید.

درست در همان لحظه وسام در اتاق نمایان شد و با دیدنمان مات و متحیر بر جایش میخکوب شد. ناچار با لحنی سرد رو به کاوه گفت:

ـ اینجا چه خبره؟! میشه توضیح بدی.

ـ البته. معلومه مگه نمی بینی دارم آموزش بیلیارد به شیوا خانم می دم.

در همان لحظه وسام با لحنی خشک و عصبی گفت:

ـ کاوه! گویا آداب معاشرت رو به کل از یاد بردی! اگه فراموش کردی می تونم به خاطرت بیارم.

کاوه با دستپاچگی به سمت وسام گام برداشت:

ـ آهای پسر! تو چت شده؟ تو مخالف آموزش دادنم به شیوا خانم هستی؟

وسام سرش را به زیر انداخت و در حالی که لبش را به نیش دندان گرفته بود گفت:

ـ با بازیتون نه، ولی طرز برخوردت اشکال داره. حتم دارم خود شیوا خانم هم تا چند لحظه گذشته بسیار معذب بودن ولی جرات نداشتند ابراز کنند.

کاوه با اعتراض به سمت وسام گام برداشت:

ـ تو حق نداری از جانب ایشون صحبت کنی. در نظر من شیوا خانم بی نهایت قابل احترام و متشخص هستند. بهتره بدونی شخص خودم برای ایشون ارزش زیادی قائلم.

وسام با لحنی تمسخرآمیز افزود:

ـ احترام گذاشتن جنابعالی رو چند لحظه پیش مشاهده نمودم. گویا تو عادت داری به جنس مخالف بیش از پیش احترام بگذاری این طور نیست؟

ـ تو از چی ناراحتی وسام؟ بگو شاید بتونم کمکت کنم.


romangram.com | @romangram_com