#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_97


_خب اگه تو صبر میکردی من بگم ماجرا چیه نیازی نبود دعوا به خونه ی باربد و

هستی کشیده بشه.....

_ من نخواستم دعوارو اونجا بکشونم.....من رفتم اونجا که داستان حسین کرد

شبستری تورو که فقط برای توجیه کردن کارت بود نشنوم.....اگه تو راحتم میزاشتی

اینجوری نمیشد....

_اگه ولت میکردم که میگفتی موندی پیش اون دختره نیاومدی دنبال من....اگه

پشت همون چراغ قرمز که برات چراغ زدم صبر میکردی اینجوری نمیشد......

دیگه دیونه ام کرد....از جام بلند شدم و همزمان جیغ کشیدم: اگـه تو وحـشـــی

بـازی در نمیـاوردی و هلش نمیدادی بـچه ی هستی الان زنـــده بـــــود......

اشکان سکوت کرد و خیره شد بهم....چشماشو بست و گفت: آره....آره حق با

توا....تقصیر منه.....اما اگه نمیاومدم این سوتفاهم بزرگتر میشد و واسه همیشه از دستت

میدادم.....

_سوتفاهمی وجود نداره که بخواد بزرگ باشه یا کوچیک باشه.....

_مهسا داری اشتباه فکر میکنی....حداقل بزار برات توضیح بدم...

_هه....نه خیر....هیچ فکری درکار نیست.....با چشمای خودم دیدمتون

اشکان....نمیام چیزی که دیدمو و ول کنم و توجیهات تورو قبول کنم.....

از جاش بلند شد.....وایساد رو به رو و گفت: چی داری میگی مهسا؟!!

_دارم میگم فعلا نمیخوام ببینمت.....جلوی چشمم نباش تا فک کنم و واسه

زندگیم تصمیم بگیرم.....

_تصمیم؟!

_آره.....اینکه مهریم رو ببخشم بهت و جونمو آزاد کنم یا اینکه مهریه رو

بگیرم.....

_چـــــی؟!!

_الان بیشتر از هرآدم دیگه ای تو دنیا ازت متنفرم.....متنفرم برای خیانتت.....برای

دروغ گفتنت....برای بلایی که سر بچه ی هستی اوردی.....برای اینکه کاری کردی که

باربد و هستی به چشم قاتل بچه اشون بهم نگاه کنن.....برای اینکه کاری کردی تو

صمیمی ترین جمع احساس غریبگی کنم....

دستاشو اورد بالا وگذاشت رو شونه هام....سرشو یکم اورد پایین تر و

گفت:مهسا....دیونه شدی؟! من دوست دارم....

دستاشو پس زدم و گفتم:شنیدی میگن برای خیانت هزارتا راه وجود داره...اما

هیچکدوم به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست.....اشکان....کثیف ترین خیانت

romangram.com | @romangraam