#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_98
ممکن رو بهم کردی.....
هجوم دوباره ی بغض به گلوم باعث شد صدام کمی گرفته بشه....با همون صدای
گرفته ادامه دادم: فقط نمیدونم.....نمیدونم برا چی؟! برای چی گفتی دوست دارم درحالی
که نداشتی؟! برای چی اومدی سمتم؟! برای چی عاشقم کردی.....لعنتی....اگه میخواسی
بری اصلا برای چی اومدی؟! دستمو گرفتم جلوی دهنم و از ته دل زار زدم....اشکان
مات و مبهوت خیره شده بود بهم و بدون اینکه تکون بخوره فقط خیره بود تو
صورتم...اونقدر صدای زجه هام بلند شد که هرکسی تو محوطه ی بیمارستان بود داشت
بهمون نگاه میکرد.....اشکان که انگار تازه به خودش اومده بود با شتاب اومد
سمتم....دستمو گرفت و با ی اشاره ی کوچیک منو به سمت خودش کشید.....همون ی
اشاره کافی بود تا غرق بشم تو بغلش.....
مقاومت نکردم.....جلوشو نگرفتم.....نخواستم که ازش فاصله بگیرم...میخواستم
حتی شده برای آخرین بار تو بغلش باشم....این آغوش دیگه جای من نیست! البته اگه
قبلش فقط مال خودم بوده باشه و با کس دیگه ای شریک نبوده باشم.....
منو به خودش فشار داد و گفت: میدونم برات سخته.....چیزی که دیدی برات
سخت بوده.....توضیح دادنش هم سخته.....باورش هم برای تو...حتی برای خودمم
سخته....اصلا قرار نبود که اونجوری بشه باور کن ما تنها نبودیم.....
خودمو از بغلش کشیدم بیرون و گفتم: تا اینجا کوتاه اومدم....تو این دوسال خیلی
باهات راه اومدم اشکان....با تمام خستگیای کاریت که باعث میشد نسبت به من بی توجه
باشی.....تو این دوسال همه ی فکرو ذکرت شده بود مجوز....نشد حتی ی لحظه به این
فکر کنی که این مهسای بیچاره به من نیاز داره.....نشد ی بار فک کنی که ما تازه
عروسو دامادیم و این رابطه ی سرد برای الان نیست....ی بار شد از خودت بپرسی این
سردی چندسال دیگه قراره چی بشه؟! میدونی تقصیر خودت نیس....برات جذابیت
ندارم....اونقدر دخترای مختلف با قیافه های طبیعی و مصنوعی دورت بوده که اصلا من
به چشمت نمیام....اونقدر ذهنت درگیره که تغییرات ظاهری منو حس نمیکنی.....اونقدر
هرروز و هرروز دخترای رنگو وارنگ پیشت بودن که دیگه همه چیز برات
عادیه.....اشکان ما ی بیرون دو نفره نمیتونیم بریم.....تا پامونو میزاریم بیرون این دخترا
خراب میشن رو سر تو و بعدم به بهونه ی عکس گرفتن خودشونو ولو میکنن تو
بغلت....تازه پرو پرو دوربین دست من میدن میگن عکس بگیر ازمون.....
_میدونم میدونم خانومم حق داری.....اما حق نداری فک کنی که برام با بقیه فرق
نداری.....مهسا....اگه قرار بود به توام مثل بقیه نگاه کنم از همون اول سمتت
نمیاومدم.....تو شرایط منو میدونستی.....میدونستی که نمیتونیم عادی زندگی
romangram.com | @romangraam