#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_96
بدون اینکه برگردم و بهش نگاه کنم گفتم: حالم خوب نیست.....میخوام برم بیرون
نفس بکشم.....
بعدم منتظر هیچ حرفی نشدم و سریع به سمت محوطه رفتم....
خسته تر از اونی بودم که بخوام قدم بزنم برای همین خودمو به ی نیمکت رسوندم
و همونجا نشستم.....حال روحیم داغون بود.....اون از اشکان که تو خونه دیدمش.....این
از بچه ی هستی.....اینم حال و روز خودش.....بازم جای شکرش باقیه که بلایی سرش
نیاومده و حالش خوبه....اما....
تو حال و هوای خودم بودم که صدای اشکان از فکر خارجم کرد:پات چی شده؟!
با تعجب برگشتم سمتش....کنارم وایساده بود و خیلی عادی داشت نگام
میکرد.....سریع اخمامو توهم کردم و گفتم: چی میگی تو با کی کار داری؟!!
ی قدم بهم نزدیک شد و بعدم با ی حرکت خم شد و مچ پای چپمو گرفت تو
دستش....
_اااااا....چته روانی ول کن پامـــــو.....
به مچ پام اشاره کرد و گفت: پات خون اومده....چی شده؟!
نگاهمو ازش گرفتم و خیره شدم به پام....شلوار سفید رنگم قرمز شده بود و معلوم
بود که پام خون اومده....خودمم تعجب کردم....خم شدم و یکم شلوارمو کشیدم بالا و به
پام نگاه کردم....جای خراش بود....
_فک کنم وقتی از صندلی افتادم اینجوری شده....
_افتادی؟!
_وقتی میخواستم چمدونم از بالای کمد بردارم.....
پامو ول کرد و سرجاش وایساد و کلافه نفس عمیقی کشید و اومد کنارم
نشست.....چند لحظه سکوت کرد و گفت: ببین کاراتو....اگه همونجا صبر میکردی
میزاشتی برات توضیح بدم هستی اینطوری....
معترض پریدم وسط حرفش و گفتم: اگه تو با یکی دیگه تو خونه ی من لاس
نمیزدی منم نمیرفتم خونه ی هستی.....
_خــفـــه شـــــو مــهــسـا....حق نداری اینجوری درموردم فک کنی.....
_اولا با من درست حرف بزنم دوما من حق دارم هرکاری دلم میخوا بکنم به توام
هیچ ربطی نداره....مگه دروغ میگم....من که مثل آدم برگشته بودم سر زندگیم تو با اون
دختره تو خونه بود....
romangram.com | @romangraam