#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_64


تاحالا اینطوری شــــــده؟!

که عشقت باشم و حسـش نکنی؟!

نگاه توی چشمش نکنی...

کسی که حتی....

ی روزم فکرشـو نمیکردی بش فک نکنــــی...

موندم پشت چراغ قرمز....بارون نسبتا تندی که حال داغون منو داغون تر میکرد و

خیره شدن من به برف پاک کن ماشین که به چپ و راست میرفت.....این آهنگ امونمو

بریده بود.....حالا چشمای منم مثل آسمون خدا بارونی بود....حتی ی لحظه ام صحنه ای

که دیدم از جلوی چشمم کنار نمیرفت....اشکان وسط پذیرایی وایساده بود و اون دختره

ی لعنتی هم رو به روش بود و داشت با ناز دستاشو روی سینه اش تکون میداد.....هردوتا

دستامو گزاشتم روی فرمون و سرمو گذاشتم روش و آروم چشمامو بستم.....میخواستم

دور بشم....دور بشم و فرار کنم از اشکان و هر چیزی که به اون مربوط میشه....اما کجا

برم؟! خونه ی مامان اینا نمیتونستم برم استرس برای مادرم سم بود....جایی رو جز خونه

ی هستی نداشتم....هنوزم باورش برام سخت بود...باور اینکه شوهرم در عرض دو هفته

ی زن دیگه رو اورده باشه توی خونه ی من....دلم میخواست جیغ بکشم اما حس

میکردم گلوم به هم چسبیده و فقط میتونم زیر لب ناله

کنم:اشکان....عشقم....شوهرم...نه ...اون نمیتونه...نمیتونه باهام اینکارو کنه...اون بدون

من نمیتونه زندگی کنه....ینی چی؟! ینی تاریخ مصرفم تموم شد؟! اشکان چطور تونست

بزاره کسی دست بهش بزنه؟!!! اشکان که منو دوست دلشت...ما که باهم خوب

بودیم....ما که مشکلی نداشتیم....پس چرا؟! چرا؟!!! خدایا چرا؟!!!

سرمو از روی فرمون برداشتم....دیدم تار شده بود....هنوز خیلی تا تموم شدن چراغ

مونده بود....از آیینه عقبو نگاه کردم...یکی داشت دایم

چراغ میزد....با پشت دست اشکامو پاک کردم تا بتونم بهتر ببینم...یکم که دقت

کردم دیدم اشکانه....حرصم گرفته بود...نمیخواستم ببینمش...دنده رو جا زدم و بدون

توجه به چراغ با آخرین سرعت حرکت کردم.....دیگه حواسم نبود دارم چیکارم میکنم

فقط میرفتم...ماشینای جلومو نمیدیدم فقط میرفتم....دیگه اشکانی نبود که نگرانم باشه

پس دلیلی برای احتیاط نبود....پامو محکم تر روی گاز فشار دادم...

تو میدید اشکای نیمه شبامو

توی بی معرفت نداشتی هوامو....

تو رفتی با اینکه میدونستی تنهامووو....

تو میشنیدی صدای شکستنامو...

romangram.com | @romangraam