#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_14


از دستش دلخور بودم،عصبی بود،دلگیر بودم....بلافاصله از جام بلند شدم....تا اون

لحظه داشتم آروم اشک میریختم اما نتونستم طاقت بیارم....دیگه داشت صدای هق هقم

بلند میشد....دستمو گرفتم جلوی دهنم که صدام بلند نشه....خواستم از آشپزخونه برم

بیرون که دستمو گرفت....بدون اینکه برگردم نگاش کنم دستمو از دستش کشیدم بیرون

و رفتم تو اتاقم و در اتاقو محکم بستم......





همونجا به در تکیه دادم و اروم نشستم....سرمو به در تکیه دادم و با صدای بلند

اشک ریختم...هنوزم باورم نمیشد....

صدای در و پشتشم صدای مضطرب باربد باعث شد گریه کردن یادم بره و فقط به

حرفاش گوش بدم: هستی...خانومم باز کن این درو....هستی من معذرت میخوام....

همونطور که گریه میکردم و صدام خش دار شده بود گفتم:برو...دلم نمیخواد درو

باز کنم....نمیخوام دوباره داد بزنی بچه ام بترسه...برووو.....راحتم بزار....

_هستی بهت میگم باز کن این لعنتی رو....د آخه تقصیر خودته دیگه هرچقدر

آروم بهت میگم سفر هوایی برای خودتو بچه خطرناکه حرف تو گوشت نمیره.....من که

نمیخوام تورو تا ابد ایجا نگهدارم بهت گفتم زایمانتو بکنی و بعدم یکم بگذره بچه از آبو

گل دربیاد میریم دیگه هم برنمیگردیم این قبرستون....

_باربد تنهام بزار نمیخوام صداتو بشنوم.....بالاخره سوسه های مامانت ی جوری

تاثیر گذاشت روت...

_هستی درست با مادر من حرف بزن...

_برو بابا چطور به مامانت نمیگی با زن من درست حرف بزن.....اینقدر از من بد

گفت و زیر آبمو زد که بالاخره رو رفتارت تاثیر گذاشت....

_هستی بفهم داری چی میگی اون مادرمه...

عصبی بودم....مضطرب بودم ....داد کشیدم: هرکی که میخواد باشه....برام مهم

نیست...مهم اینه تونسته رفتار شوهرمو نسبت به من تغییر بده....

_تمومش کن....

_نمیخوام...چیه حرف حق تلخه؟!

_هستی دهنتو ببند نزار عصبی بشم که یهو ی چیزی بگم ناراحت بشی...

_بگو....بگو آفرین...خوب داری پیش میری...زنگ بزن به مامانجونت بگو چه

جوری داری با زن باردارت تو کشور غریب رفتار میکنی تا برات دست بزنه....سفر هوایی

برا من ضرر نداره استرسی که تو بهم وارد میکنی برام ضرر داره...

romangram.com | @romangraam