#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_124


بخور برو شرکت.....

_وااای هیوا چرا وسط صحنه احساسی ضدحال میزنی دختر....

_اااا خب زود برو که زود برگردی دیگه.....

_شما دست به ساکا نمیزنیا...من خودم میام جمعشون میکنم.....

_اااا لازم نکرده این لیلی به لالا گزاشتنا مال اوناییه که هشت ماه بار دارن.....نه

من که تازه دو ماهمه....

_اولا دوماه نه...دو روز دیگه میری تو سه ماه خانمی....

_سیا توام انگار همچین بدت نمیاومداااا....میبینم خوب آمارشو داریا....

_خانمی به نظر منم الان زود بود برامون.....ولی خب دیگه خدا داده....ناشکری که

نمیشه کرد عزیزم....بعدم هرچی باشا بچمه دیگه....

_بله...انگار این وسط فقط منم که از اومدن این فسقل خوشحال نیسم....

_چرا نیسی؟!

_سیاوش ینی چی چرا نیسی....همه زندگیم میره رو

هوا....درسم...شغلم...آیندم....هم ه برنامه ریزیام خراب شده....تازه ی چیز دیگه هم

هست که از همه ی اینا بدتره...

_چی؟!

_اینکه با اومدن این بچه تو همه توجه تو میره سمت اون....همه زندگیت میشه

بچه ات....

_اولا بچه ات نه و بچه امون....دوما کی گفته؟! خل و چل من...تو یکی ی دونه

ی منی....چه جوری باید اینو بهت بفهمونم؟! هیچکس و هیچ چیز نمیتونه عشق تورو تو

دل من کمرنگ کنه....تو جای خو داری بچه هم جای خودشو....

_مطمئن؟!

_صد در صدددد حسود کوچولوی من...به خدا من تاحالا ندیده بودم کسی به بچه

اش حسودی کنه تو اولین نفری.....

_بله....همینی که هسس.....من در مورد شما با کسی شوخی ندارم....

_درستشم همینه خانم کوچولوی من....

حالا هم بشین صبحانه بخوریم.....

هردوسر میز نشستیم.....همونجور که داشتم برا خودم لقمه میگرفتم گفتم: من

ساکامونو جمع میکنم بعد با آژانس میرم خونه هستی....

_لازم نکرده....ی حرفو ی بار میزنم خودم ساکارو برمیدارم....شما فقط وسایلایی

که میخوای رو بزار رو تخت جمع و جورش با من....

romangram.com | @romangraam