#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_115


ندارم کسی تو زندگی خصوصیم سرک بکشه تا جایی که به رابطمون مربوط بشه رو بهت

میگم ولی نه بیشتر از اون....پس توام ازم نپرس....

_حالیته چی داری میگی؟! این زندگی خصوصی تو نیست که فقط به تو مربوط

بشه و منم حق دخالت نداشته باشم.....این الان زندگی منم هست و تو چه بخوای چه

نخوای من وسط این بازیم پس وقتی سوال میپرسم درست حسابی جوابمو بده.....

هیچی نگفتم....حوصله ی جر و بحث باهاشو نداشتم...به حد کافی اعصابم داغون

بود..... وقتی سکوتمو دید گفت: چـی شــــــد؟!؟!

_هیچی اصلا نزاشت براش توضیح بدم.....

_من که بهت گفتم الکی نرو دنبالش خودتو سبک میکنی....

_میفهمی چی میگی فاطی؟! زنمه ها؟!

_زنته که زنته...منم نگفتم مادرته که....فقط گفتم الان بری دنبالش هیچ فاییده

ای نداره....از همون اولم بهت گفتم یا همه چیزو صاف و صادق بهش بگو یا ی برنامه

بچین که هیچ رغمه نفهمه تا وقتش....

_بـاشـــه بـــاشـــــه تـو راس مـیگی حـق با تو...فـقـط جون نادر اینقدر نرو

رو مخم....

_خب الان میخوای چیکار کنی؟!

_همونکاری که از اول قرار بود انجام بدم....

_نمیشه...

_میشه....

_اشکان بهت میگم نمیشه......اینجوری ممکنه همه ی برنامه هامون بهم

بخوره....قرار بود این قضیه رو براش نگی تا موقعی که تو عمل انجام شده قرار بگیره و

شوکه بشه.....

_الانم همین برنامه اس....

_الان وقتی منو کنارت ببینه اونجارو رو سرت خراب میکنه....

_نمیکنه....

_اشکان بزار من برم باهاش حرف بزنم.....بهش بگم قضیه چیه....بهش بگم که

ما....





_اه فاطمه....تو اینکارو نمیکنی....فهمیدی؟! اینکارونمیکنی؟! مهسا به عهده ی

من تو بقیه ی کارارو انجام بده خیالت راحت ی کاری میکنم واکنشی رو نشون بده که

romangram.com | @romangraam