#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_11


بود رو برداشت و قشنگ مالید به صورتم....هردوتامون از ته دل میخندیدیم...

_ خداییش خیلی خوشمزه اس کیک با طعم خانومم

_اوهوم....ولی یکم زیادی گند کاری کردیم....خونه رو نگا....کثیف شد...

_فـــــدای ســـرت....میگم فردا بیان تمیزش کنن....

خندیدم و گفتم: میشه شامم با طعم شوهر بخوریم؟

_از بویی که راه انداختی انگاری شام قرمه سبزیه...

_اوهوم...

_پس بریم من کله امو بکنم تو قابلمه خورشت....

خندیدم و گفتم: من میرم دست و صورتمو میشورم که برم میزو بچینم...

اونم سرشو تکون داد و گفت: من کارام با دست و صورت درست نمیشه جلدی

میرم ی دوش میگیرم میام....

_باشه...

بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه...

خورشت خوری رو گذاشتم روی میز و با فندک شمعای سفیدی رو که گذاشته

بودم روی میزو روشن کردم....گلایی رو هم که خریده بودم (رز سفید ) گذاشته بودم

روی میز.....

داشتم با ذوق به شاهکاری که درست کردم نگاه میکردم که صدای باربد رو

شنیدم: اووومـــــم....چه بووبرنگی راه انداختی عیال....

برگشتم نگاش کردم...

ی شلوار گرمکن مشکی پوشیده بود و پیرهنم تنش نکرده بود....

لبخند زدم و گفتم: خدا کنه طعمشم خوب شده باشه...

نشست سر میز و گفت: دست پخت عیال بنده ثابت شده اس...

_به افتضاحی دیگه؟!

_به اینکه رو دست نداره...

_والا ی سال اول که همش یا میسوخت یا شفته میشد یا شور بود....

_خوب حق داشتی عزیزم....خونه بابات که غذا درست نکردی که بلد

باشی...خواستم ی خدمتکارم بگیرم گفتی نه نمیخواد خودم میخوام کارای خونمو

بکنم....با وجود اینکه خونه بابات دست به سیاه و سفید نزدی حق داشتی ی چهار بارم

غذای شور درست کنی....

_ولی تو بازم غذای شور منو میخوردی....

_چون با دستای کوچولوی خانومم درست شده بود....هرچی دستای تو بهش

romangram.com | @romangraam