#ارث_بابابزرگ_پارت_88

-خب اینکه دیگه عمرا از ما کنده بشه! یه فکری واسه بقیه ی کارها بکن. گیریم که سعیدی گول محدث رو بخوره، من فکر نمی کنم این بتونه سندها رو گیر بیاره.

محدث لبهاش و جمع کرد و گفت:

-چرا نتونم؟ مگه چند تا گاو صندوق تو دفترش داره؟ یه بار میرم دوربین جا میذارم دفعه بعد میرم با توجه به فیلمی که گرفتم و رمز گاوصندوق و فهمیدم مدارک رو هم میارم.

دست به سینه شدم و گفتم:

-هیچ کس هم به تو شک نمی کنه! بعدش هم به چه بهونه ای بری پیشش؟ برای اولین قدم باید یه مدرکی چیزی باشه.

میثم گفت:

-اون رو باهم هماهنگ می کنیم فقط یه چیزی؟ آقای سعیدی تا بحال این دوستت رو ندیده؟

محدث جواب داد:

-فقط تو مراسم پدربزرگ مینا، که اون هم تیپم کاملا متفاوت بود چون مجلس عزابود





میثم رو به محدث:

-حالا دوربین از کجا می خوای گیر بیاری؟

محدث با خونسردی:

-سروش تو جور کردن این طور چیزا دوست و رفیق زیاد داره.

میثم پوفی کرد و گفت:

-یعنی عالم و آدم خبردار بشن که ما میخوایم یه کاری کنیم!

انگشت اشاره اش رو به سمت من گرفت و گفت:

-تقصیر توئه ها! اگر قبول می کردی که مامانت جز نقشه باشه این طور چیزا پیش نمی اومد.

محدث رو به میثم:

-اوووووه! چه کولی هم هستی تو! کو عالم و آدم؟ یه سروشه فقط!


romangram.com | @romangram_com