#ارث_بابابزرگ_پارت_63

-بی خیال جناب، گناه دارن طفلکیا.

سرش رو تکون داد و بازی با اولین سرویس بوسیله ی آقا محمد شروع شد.

به قول آقا محمد لوله کردیمشون اساسی! یعنی دریغ از یک امتیاز! از اونجایی که از همون اولین ضربه فهمیدم آقا محمد حتی سرویس زدن هم بلد نیست همه رو خودم زدم و حس می کردم دستم داره از کار می افته، وسط بازی هم قاطی کردم و دیگه بازی نکردم.

میثاق هم یکسره متلک می انداخت:

-دیدی کم آوردی؟

-مثلا ورزشکاری؟

و این طور چرت و پرت ها که فقط هدفش در آوردن حرص من بود. آی دلم می خواست ضایع شدنش و ببینم.

دقایقی می شد که همه روی حصیر نشسته بودیم که مامان خوشمزگیش گرفت و رو به میثم گفت:

-نظرت چیه وسط بازی کنیم؟

میثم طفلک کُپ کرد! با تعجب گفت:

-نمی دونم، هر چی بقیه بگن.

مهبد با ذوق:

-من هستم.

میثاق توپ رو توی دستش گرفت و در حالی که می چرخوند گفت:

-دیگه کی؟

خب این یعنی این گوریل هم هست. میثم به من نگاه کرد و خیلی صمیمی گفت:

-هستی؟

یه لحظه می خواستم ضایعش کنم اما یاد هماهنگی توی خونه افتادم، مسلما زیاد وقت نداشتیم و از همین حالا باید تمرینمون رو شروع می کردیم. نفسم داخل کشیدم و گفتم:

-اوکی.

نورا جون رو به مامان گفت:

-من و تو یار گیری می کنیم.


romangram.com | @romangram_com