#ارث_بابابزرگ_پارت_20

کاوه:

- اینکه میگن حرف حق باید از بچه بشنوی.

چوبی که کنار پام بود و بلند کردمو دویدم دنبالش:

_ با کی بودی می کشمت فقط دستم بهت برسه.

کیمیا:

- آقایی شما امشب با سروش تو یه اتاق می خوابی منم با محدث و مینا.

سروش هم با خنده گفت:

- خوبه همه می دونن خونه ی آشنای ما دوخوابه اس!

هرچهار تا رو به سروش گفتیم:

- دوخوابه اس؟

سروش با حالت بامزه ای سرش رو تکون داد و گفت:

- وقتی اینطور قاطعانه دارین در موردش تصمیم گیری می کنین لابد هست دیگه!

بعد ازکلی کل کل و خنده و سر و صدا رفتیم به سویتی که سروش اجاره کرده بود ولی ای کاش اصلا به این سفر نیومده بودم نمی دونم دلم چرا هی همش شور میزد.

یه هفته خیلی خوب و سپری کرده بودیم رفتیم آستارا موقع برگشتن هم رشت کلی دور دور کردیم خرید کردیم که البته بیشتر قسمت خرید مربوط شد به خرید لباس های یک دست برای مسابقه ی ایروبیکی که بین باشگاه های سطح استان برگزار می شد.

با صدای گوشیم به خودم اومدم و جواب دادم:

- بله ؟

مامان:

- سلام دختر خوشگلم کجایی مادر ؟

- سلام مادر خوشگل ترم الان تو راهیم داریم میریم لاهیجان.

مامان:

- دخترم مواظب خودت باشیا من فقط به امید تو زنده ام مادر.


romangram.com | @romangram_com