#ارث_بابابزرگ_پارت_180
با آسوده خیالی گفت:
- آهان اون! آره. من که گفتم از اول هم ارث نمی خوام!
دندون هام و به هم فشردم و گفتم:
- پس می شه بپرسم ما واسه چی عقد کردیم؟!
لحنش صد و هشتاد درجه برگشت و جدی گفت:
- واسه هر چی که بود به خاطر ارث نبود. فکر می کردم تونستم این و بهت ثابت کنم! بعدش هم مطمئنی فقط به خاطر ارث بود!
راست می گفت. ما قصد داشتیم به هم فرصت بدیم. اما...
لب هام و با زبونم تر کردم و گفتم:
- میثم؟
با لحنی دلخور:
- چیه؟
- خب.. فکر نمی کنی من باید خبردار می شدم! نه اینکه از زبون سعیدی بشنوم؟
- ...
- میثم؟
با صدای آروم و مهربونی گفت:
- معذرت می خوام.
نیشم تا بناگوش باز شد و واسه خالی نبودن عریضه گفتم:
- مهبد خوبه؟
صداش که معلوم بود در اثر خنده می لرزه تو گوشی پیچید:
- دوست داری بفرستمش ور دلت؟
من هم متقابلا خندیدم:
romangram.com | @romangram_com