#ارث_بابابزرگ_پارت_16
ما سه تا هم سوار ماشین کاوه که حالا محدث پشت فرمون بود شدیم، رو به کیمیا که عقب نشسته بود گفتم:
- دیگه کیا هستن؟
محدث به جای اون جواب داد:
- به علت تغییر برنامه به خاطر جناب عالی فرزاد که نتونست برنامه اش رو تنظیم کنه و گفت نمیاد، رزیتا و بابک هم باباشون مریض حاله، ما هم زیاد اصرارشون نکردیم.
گفتم:
- پس تعداد همونه فقط من به جای فرزاد اومدم.
کیمیا با خنده گفت:
-البته اگه دونفر دیگه هم همراهت می اوردی باز هم به اندازه ی فرزاد جا نمی گرفتی.
سه تایی خندیدیم. محدث صدای پخش ماشین رو زیاد کرد و صدای تتلو تو ماشین پیچید و سه تایی شروع کردیم به هم خونی:
اوه..که چه صبح نازی
تو پیشم پاشدی دوباره
هی... زندگیم با تو
نمی دونی که چه مزه داره
نمی دونی با صدای نفسات
من داشتم چه حسی دیشب
گوشیم تو جیب پالتوم ویبره رفت.
وقتی که تو شبا پیشم می مونی
از قصد با صدای بلند جیغ زدم که صدای اون دوتا به گوش نرسه:
-همه لحظه هام چه س*ک*سی میشن..
romangram.com | @romangram_com