#انتخاب_من_پارت_92
لبخند زدم بهش و سوار ماشين شدم .واقعا که پليس هاي مثل اون خانمه باعث ميشد ادم از پليس فراري بشه خيلبيي عقده ي بود . در سکوت و استرس به اداره رسيديم ماشين رو پاک کرد و از ماشين خارج شديم. انگار دودل بود واسه رفتن. چون دليلو فهميدم دستامو بردم جلو
:دستبند بزن تا اينجا پاي رفاقت با امين ايستادي الان پاي وظيفه ات بايست.
اقا پليس : شرمنده خانم راستين من مامورم
بهش لبخند زدم بهم دستبند زد و وارد اداره شديم
استرس داشتم صنم که حالش بدتر از من بود امين رو ديدم که طرفمون امد وقتي دسبند رو تو دستم ديدم با اخم روبه اون اقا پليس کرد و گفت
امين : مگه نگفتم دستبند نزن
قبل از اين که اقا پليس حرفي بزنه گفتم
: من خودم خواستم که دستبند بزنه امين خودتو ناراحت نکن. اين بنده خدا مامور و بايد وظيفه شو انجام بده
امين دستمو گرفت و گفت : اصلا نگران نباش فقط قرار چندتا سوال ازت بپرسن و زودي ميري خونه
: من نگران نيستم توهم نباش
بهش لبخند زدم دستمو رها کرد
امين : برو داخل اتاق با اين خانم تا ما بيايم
: باشه فقط مراقب صنم باش
امين ؛ خيالت راحت
همرا اون خانم پليس عقده ي رفتم داخل اتاق
خانم پليس: انگاري خيلي با سروان فروزان صميمي هستي
: اره همين طوره حالا دستبندمو باز کن
خانم پليس: بين زبون دراز تو مافوق من نيستي پس دستور نده بشين تا سرگرد بياد دختر هرجايي
: هوييي چطور به خودت جرات ميدي با من اين طوري حرف بزني هان فکر کني کي هستي
خانم پليس: هرکي باشم از دختراي مثل تو بهترم
؛تو راجبه من چي ميدوني که به خودت حق توهين ميدي
romangram.com | @romangram_com