#انتخاب_من_پارت_91
اقا پليس: دستبند نيازي نيست
خانم پليس : اما قربان ممکن فرار کنه
اقاپليس: گفتم نياري نيست . خانم راستين لطفا همراي ما بيايد.
: چشم
اخيش دلم خنک شد خانم پليس ضايع شد داشتيم ميرفتيم بيرون که صنم امد
: توديگه کجا
صنم : منم ميام تنهات نميزارم
: باشه بيااا
داخل آسانسور رفتيم دست صنم رو گرفتم يخ بود
: چرا يخي
صنم : اخه ترسيدم
: ترس نداره که قرار چندتا سوال جواب بدم همين
بهش لبخند اطمينان بخش زدم با اينکه خودمم ترسيده بودم رفتم طرف ماشين خودم
خانم پليس : کجا ماشين بيرون پارکه
: من با ماشين خودم ميام .
خانم پليس: ديگه چي خونه خاله که نميري
امد طرفم که
اقا پليس : خانم افسري شما بفرمايد با ماشين اداره من با ماشين خانم راستين ميام
اخه که بدجور رفت تو ديوار کنف شد احترام گذاشته و رفت سويج رو دادم دست اقا پليس
: مرسي بابت همرايتون
اقا پليس : من دستور داشتم که طبق کاراي که خانم افسري قرار بود انجام بده انجام بدم اما خوب رفاقت با سروان فروزان مانعم شد
romangram.com | @romangram_com