#انتخاب_من_پارت_87

لبخند زد ‏

عمه مهديه : مياد و تورو خوشبخت ميکنه امين بهترينه واست فقط صبر کن تا زندگي بهت بخنده ‏

‏: الان هم زندگي بهم خنديده چون تو با من اشتي کردي. ‏

رو موهامو بوسيد و منو مهمون گرماي وجودش کرد. چقدر اين آغوش لذت بخش و ارامبخش بود. ‏

‏: عمه منو ببخشيدي ‏

عمه مهديه : همون روزي که وارد اين خونه شدي بخشيدم تورو.‏

‏: پس چرا ازم فاصله گرفتي ‏

عمه مهديه : چون دلم ناراحت بود ازت چون اين فاصله ي نوري زمان ميخواست براي از بين رفتن

‏: خداروشکر که از بين رفت. عمه دوستتتت دارم.‏

عمه مهديه : منم دوستت دارم.‏

صداي ايفون امد ‏

عمه مهديه : برو درو باز کن که غذا امد



عمه مهديه: برو در رو باز کن غذا امد . کيف پول تو اتاق هست برو برش دار

‏: باشه ‏

دکمه در باز کن رو زدم و رفتم تو اتاق کيفو برداشتم ماتنو و شلوار تنم کردم در رو باز کردم يه پسر کلاه برسر با لباس فرم سفيد و مشکي پشت در بود

پسر کلاه بر سر: سلام بفرما صورت حساب

‏: عليک سلام ‏

برگرو گرفتن مبلغ ....... از داخل کيف پول برداشتم بهش دادم و پلاستيک رو ازش گرفتم

پسر گلاه بر سر: خداحافظ ‏

‏: خداهمراتون ‏


romangram.com | @romangram_com