#انتخاب_من_پارت_71
ملک : اين دفه شکست ميخوري کوچولو
: هرگز مطمئن باش
ملک : البته شايد اکه خودتو بکشي. برده بشي اون دنيا : نگاه من شايد تورو بکشم اما خودمو نه البته وقتي شکست بخوري خودت خودت ميکشي.
ملک : بزرگ تراز دهنت حرف ميزني کوچولو
: اون دختر کوچولو مرد و ايني که متولد شده خيلي خطرناک هست
ملک: نه بابا بهت نمياد
: بشين و تماشا کن
ملک : اوکي اين گوه ي و اين ميدون بدو بروو موش کوچولو رو نجات بده برو ديگه بروو
بهش پوزخند زدم ، رفتم.
ميدوني صنم تو يه مهره بودي و من خودمو مهره کردم تا ملک مهره ام بشه. بداز رفتن تو نميدونستم چکار کنم که با امدن پگاه يه نقشه ي بکر کشيدم. من با محمد حسين دوس شدم و اين خبر به گوش ملک رسيد، ملک خوشحال که نقشه اش طبق نظر اوست اما نميدونست که داره مهره ميشه. محمد حسين طبق پشنهاد من امد خاستگاريت اما ملک فکر کرده بخاطر اون بوده. اون روز تو پارک نقشمو براي محمد حسين گفتم و اون پسر حريص قبول کرد.
: من همچي رو ميدونم
محمد حسين : دقيقا چه چيزي رو
: اينکه تو از مهره هاي ملکي
محمد حسين : پس ميخواهي رو بازي کني
: اره از دست هاي پشت پرده خسته شدم ميخوام رو بازي کنم
محمد حسين : خوب من ميدونستم که ميدوني پس چي نکنه فکر کرده بودي عاشقت شدم
: مگه امثال تو از عشق چيزي ميدونن
محمدحسين: نه چون وجود نداره
: قرار نيست عشقو به تو صابت کنم ميخوام بهت يه پشنهاد بدم
محمدحسين : چه پشنهادي
: اينکه بياي تو گروه ي من
romangram.com | @romangram_com