#انتخاب_من_پارت_70

عمه مهديه : من با شاهين تو راه مدرسه اشنا شدم اول کنارم قدم ميزد بد يه روز گفت دوستم داره پولدار بود خوشگل بود چشم ابي بود زبون باز بود خانواده اش خارج بودن يه خواهر داشت برات اين جيزاا اشنا نيست.‏

‏: اينا که مشخصات محمد حسين هست ‏

عمه مهديه : دقيقا منم اول فقط شک کردم بد گفتم چه ربطي داره و فقط يه حس بد به محمد حسين داشتم اما بد که از راضي بودن ملک گفتي پازلم درست شد و قضيه رو فهميدم.‏

‏: کدوم پازل چه قضيه ي ‏

عمه مهديه : ملک ميخواست همون بازي رو که 3سال پيش با من انجام داده بود.، با تو هم انجام بده و تو شدي مهره ي اون اما من با استفاده از بازي خودش شکستش دادم. من باهات بازي کرد تا نجاتت بدم اما ملک باهات بازي کرد تا نابودت کنه.‏

‏: مگه 3سال پيش بازي چي بود

عمه مهديه :شاهين وارد زندگيم شد منم که کمبود محبت داشتم بهش دل بستم و شدم مهره دست ملک اما تو چرا صنم مگه برات چي کم گذاشتم مگه بهت محبت نکردم تو چرا مهره شدي ؟!شاهين با دستور ملک وارد زندگيم شد و به دستور اون نابودم کرد،. محمد حسين هم با دستور ملک وارد زندگي تو شده تا نابودت کنه اما من نزاشتم.‏

گيچ بودم يعني تمام اين اتفاقات نقشه ي ملک بود. يعني اون تغيير رفتار هاي ملک از روي پشيموني نبود بلکه به دليل نقشه اش بود.‏

عمه مهديه : اون روز که از راضي شدن ملک گفتي رفتم خونه اش.‏

ملک : چه عجب بانوو افتخاره دادن به قصر من قدم بزارن.‏





‏: ملک فقط بگوو هدف چيه چرااا داري همون بازي رو تکرار ميکني ‏

ملک : نا اميدم کردي فکر ميکردم زرنگتر باشي زودتر بفهمي. اما هنوز دير نشده ‏

‏: ميشه به جا ي اين حرفا بگي چرا ‏

ملک : هدفم عذاب دادنت نابودي ات رنج کشيدنت هست. همون بازي رو انتخاب کردم البته با کمي تفاوت چون ميخوام بيشتر عذاب بکشي ميخوام ناتوان بودنتو ببينم تو اين بازي تو 3سال پيش باختي حالا نوبت صنم که ببازه وعلاوه بر نابودي خودش تورو هم نابود کنه.‏

‏: چرا فکر ميکني برنده ميشي ‏

ملک : چون تا به امروز هميشه برنده بودم ‏

‏: بازي برده و باخت داره گاهي هم مساوي شدن اما من باختم مساوي کردم و اين بار ميبرم

ملک :نچ ميبازي بدجور ميبازي و اينبار شکستت ميدم ‏

‏: تو خوابت هم نابودي صنمو نميبيني شکسته منو نميبيني شايد قبلا بردي اما شکستم ندادي و نميتوني بدي ‏


romangram.com | @romangram_com