#انتخاب_من_پارت_69

‏: نه ‏

عمه مهديه : دوس داري مهره بازي بشي ‏

‏: نه ‏

بلند بلند خنديد کجاي حرفم اخه خنده داشت. ولم کرد، عقب عقب رفت تا به ديوار برخورد کرد و نشست رو زمين ‏

عمه مهديه : اما مهره بازي بودي اما بازي کردي ‏

هيچي از حرفاش نميفهميدم ‏

عمه مهديه : چيه گيج شدي نميفهمي چي ميگم.‏

لحنش اروم تز شده بود از اتيش چشماش هم کم شده بود.‏

عمه مهديه : يادت وقتي بداز چند ماه به خونه ات برگشتي برات يه داستان گفتم ‏

‏: اره يادمه ‏

عمه مهديه : اون داستان مخلوطي از واقعيت و دروغ بود.تازه کامل هم نبود

‏: يعني چي؟؟!يعني اون حرفااا راجبه محمد حسين دروغ بود ‏

عمه مهديه : نه اما حقيقت رو کامل نگفتم ‏

‏: ميشه واضح حرف بزني ‏

عمه مهديه : شاهين رو يادته ‏

‏: اره يادمه ‏

دوباره عصبي شد ‏

عمه مهديه : د اگه يادت بود تو تله نميافتادي اگه يادت بود تو بازي ملک مهره نميشدي. اگه يادت بود با محمد حسين دوست نميشدي ‏

‏: عمه بدتر گيچ شدم شاهين چه ربطي به محمد حسين داره اين دوتا جه ربطي به ملک دارن بازي کدوم بازي؟!‏

عمه مهديه :ساده ي خنگي احمقي خري الاغي ‏

‏: لطف داري به من شما!‏


romangram.com | @romangram_com