#انتخاب_من_پارت_66
: مرسي عزيزم
يه چند دقيقه ي گذاشت تا اينکه گفت : حساب شما شد 200هزارتومان بازم قابلي نداره
: مرسي بيا اينم کارت، راستي من که نميتونم اين همه وسايل رو ببرم.
حميرا : اشکال نداره ميگم بچه هااا برات بيارن بيا اينم کارتت
: مرسي عزيزم من برم ديگه
حميرا : خدا همرات نري ستاره سهيل بشي هااا
: نه زود زود ميام
حميرا : به مهديه سلام برسون
: باشه خداحافظ
به سمت خونه راه افتادم.من با حاله صميمي بود دختر خوب و بامزه ي بود تو اين چند ماه فقط با حاله ارتباط داشتم. رسيدم خونه اول به اتاق عمه سر زدم هنوز خواب بود بد رفتم اتاقم لباسامو عوض کردم به خودم تو اينه نگاه کردم دختر زشتي نبودم موهاي قهوه ي سوختي داشتم بچه که بودم موهام روشن تر بودن چشمام هم قهوه ي سوخته بودن همه ي ماها چشم تيره بوديم فقط عمه مهديه مثل مامانش چشم عسلي بود. روي رد پيشوني ام دست کشيدم.
ياد تابستون 6سال پيش افتادم که با ماهور دعوام شد
: ماهور عروسکمو بده
ماهور: اخه اينم شد عروسک، چقدر زشته فکر کنم سرشو بکنم خوشگلتر بشه
: وحشي نکن عروسکم گناه داره پسش بده
ماهور :باشه سرشو نميکنم اما يه کار بهتر انجام ميدم
خنديد و عروسکمو انداخت زمين و پاشو گذاشت روش جيغ زدم و به سمتش حمله ور شدم که هولم داد سر خرد به لبه باغچه خيلي درد گرفت داشتم گريه ميکرد که صدا عمه مهديه امد
عمه مهديه : عوضي دست رو صنم بلند کردي
يهوو عمه به طرف ماهور حمله کرد و گفت : کسي که دست رو صنم بلند کنه خونش حلاله فهميدي
و با شدت زد تو گوش ماهور، از پيشوني ام خون ميامد اما با ديدن اين صحنه لبخند زدم عمه ماهور رو ول کرد و امد طرفم
عمه مهديه : درد داري وروجک
: اره درد ميکنه
romangram.com | @romangram_com