#انتخاب_من_پارت_6

پگاه : الان ميخواهي چطوري به ما دوتا کمک کني

‏: نميدونم بايد فکر کنم يکم زمان نياز دارم ‏

پگاه : توروخدا مهديه تو خودت ديگه نباز تمام اميدم به توست ‏

‏:اروم باش پگاه من محکم تراز اين حرفا هستم بايد يه نقشه بکشم بهت قول ميدم عکساتو نابود کنم ‏

پگاه : مرسي مهديه من خيلي حالم بد ميتونم امشب اينجا بمون

‏: اره عزيزم برو تو اتاق من استراحت کن ‏

پگاه : مرسي مهديه ‏

‏: خواهش عزيزم ‏

بلند شد و به سمت اتاق من رفت و منو با دنياي از فکر و خيال تنها گذاشت يهوو ياد يه چيزي افتادم يه نقشه ي عالي براي اون زال کشيدم.‏

صنم يادت بهت گفته بودم محمدحسين بهم پشنهاد دوستي داده همان روزي که قلبمو غرورمو شکستي اون روز که امدم تو اتاقت ‏

‏: صنم باهات حرف دارم ‏

صنم : بازم ميخواهي همون چرت و پرت هاي گذشته رو تکرار کني.‏

‏: اولا حرفاي من چرت و پرت نيستن دوما نه ميخوام يه چيزه جديد بهت بگم ‏

صنم : اوکي بگوو ‏

‏: بين صنم اين محمد حسين ‏

حرفمو با دستي که جلوي دهنم گرفت قطع کرد و گفت باز ميخواهي پشت سر عشقمم حرف بزني ‏

‏: اون کسي رو که عشقم خطابش ميکني به من پشنهاد دوستي داد

با پوسخند گفت : نه بابا ديگه چي مهديه چرا درک نميکني محمد حسين فقط منو دوست داره و تو نميتوني با نخ دادن بهش اونو از من جد ا کني

‏: من بهش نخ مي م يا اون که طناب ميده ‏

صنم : بين عمه ي گرامي تو از تنهاي هراس داري و حالا که رابطه منو محمد حسين جدي شده و داره به مرز ازدواج نزديک ميشه تو ترسيدي اما من زندگي خودمو دارم و بايد از يه جاي شروع کنم تا ابد که نميتونم کنار تو باشم

‏: ميفهمي داري چه زر مفتي ميزني ‏


romangram.com | @romangram_com