#انتخاب_من_پارت_53

‏: نترس فقط گوش کن باشه ‏

سري تکون داد نفس عميق کشيدم نگاهمو به جلو دوختم و شروع کردم.‏



فصل سوم صنم ‏

در سکوت با امين قدم ميزديم دل نگران عمه بودم تو طول راه تا بام همش در حال فکر کردن بود نگران بود استرس داشت يه جور خاص به امين نگاه ميکرد خداا خودت به خير بگذرون.‏

امين : به چي فکر ميکني ‏

‏: به عمه مهديه نگرانش هستم ‏

زد زير خنده جا خوردم ‏

‏: چته چرا ميخندي ‏

امين : حرفت خنده داشت ‏

‏: ميشه بدونم کدوم قسمتش ‏

امين : با چندتا سوال مشخص ميشه ‏

‏: اوکي بپرس ‏

امين : تو مهديه رو دوس داري ‏

‏: خوب معلوم که اره

امين : مهديه برات مهمه ‏

‏: خيلي مهمه ‏

امين: حاظري براش چکار کني

‏: هر کاري که بتونم ‏

امين: جالبه شد داستان ميگي مهديه رو دوس داري برات مهمه نگرانشي هرکاري بتوني براش انجام ميدي اما خيلي راحت ولش کردي و رفتي.‏

چي داشتم بگم حرفاش حق بودن من راحت از عمه گذشته بودم ‏


romangram.com | @romangram_com