#انتخاب_من_پارت_46
صنم : اره بريم
دوتاي رفتيم سمت اتاق هاا روي تخت ولو شدم ملک خودت مردي اما يادت خاطرات بازم ازارم ميده بالاخره فراموش ميشي اميرعلي سياهي رو قلبم پاک کرد اما خودم دوباره رنگ سياه رو تو قلبم ريختم رنگ سياهي که پاک نميشه هيچ وقت. با ياد اوري گذشته بيشتر مصم شدم تاحقيقت رو به اميرعلي بگم تا يکي از رازمو فاش کنمم. اشکم از چشمام ريخت جلوشو نگرفتم اخه کسي نبود تاببين هدفون رو روي گوشم گذاشتم و پلي کردم موزيک رو
سبب منم که ميشکنم اما حرفي نميزنم / اگه هيج کس برام نموند، واسه اينه که سبب منم / کاش بدوني ماتم دنيا، بي تو فقط گريه ميخوام / کي ميدونه اين حسرت، چه کرده با روز و شبام / تو زندگيم يه دنياي ، يه کابوسم ، تو رويايي/ يه پاييزم تو بهاري يه مرداب تو درياي / از اين گرچه ميدونم نه دردمي نه درموني / به چه اميدي ميخواهي باشي که بيش دردهام بموني / تو زندگيم يه دنياي يه کابوسم تو رويايي / يه پاييزم تو بهاري يه مرداب تو دريايي/ سبب منم که ميکشنم اما حرفي نميزنم / اگه هيچ کس برام نموند واسه اين که سبب منم /.
صبح با خستگي زياد بيدار شدم چشمام پوف کرده بودن بداز دست شوي رفتم اشپزخونه ساعت 10بود تصميم گرفتم براي صنم يه نهار خوشمزه درست کنم پس دست به کار شدم يه عالم زحمت کشيدم زياد تو غذا پختن مهارت نداشتم بيشتر تو دسر و شيريني پختن مهارت داشتم اما حوب يه چيراي بلد بودم بداز کلي زحمت و خراب کاري و شيطوني روي صندلي نشستم که صنم رو کنار اپن ديدم
: سلام خانم خرسه
صنم : سلام عمه سحر خيره شدي افتاب از کدوم طرف در امده اشپز شدي
: از سمت صنم در امده
خنديد و گفت : جدي خداکنه هميشه از طرف صنم طلوع کنه
:پروو نشووو ديگه دختر
صنم : عمه به خودت تو اينه نگاه کردي
: نه چطور مگه
صنم : هيجي همين طوري
و يهوو شروع کرد به خنديدن وا اين د ختر ديووونه شده
: چته زنگ بزنم تيمارستان
فقط ميخنديد بلند شدم رفتم اتاقم و خودم تو اينه که ديدم به دليل خنده هاااا صنم پي بردم روي موهاا و صورتم پراز رب انار و سس بود رو لباسم ارد رب انار تخم مرغ و سس بود خنده ام گرفت رفتم بيرون ديدم صنم با تعجب به زمين نگاه ميکنه
: چيزي شده
صنم : عمه تو ديووونه ي
: وااا چرااا
صنم : نگاه رفته با سس ادمک روي زمين کشيده
: از بس هنرمند هستم
صنم : بله بله فقط هيچ وقت واسه شوهرت آشپزي نکن
romangram.com | @romangram_com