#انتخاب_من_پارت_45
:هيجي يهووو ليوانم افتاد ترسيدي
صنم : ترس من بدرک نگاه داره از دستت خون مياد
به دستم نگاه کردم
: جيزي نيست خوب ميشه
صنم :ممکن زخمش عميق باشه
: نبست صنم با يه چسپ حل ميشه نگران نباش
دويد رفت تو آشپزخانه به دستم نگاه کردم خون ميامد قبلا از خون بدم ميامد اما الان نه دلم براي ليوانم سوخت خيلي دوستت داشتم وقتي ملک زنده بود تمام چيزاهاي رو که داشتم از بين برد حالا يادش هم به چيزاي که دوس دارم صدمه ميزد با صدا بلند گفتم : ازتتتتت متنفرممممم ازتون متنفرممم
صداي هراسانه صنم تو گوشم پيچيده
صنم : عمه چي شده
: هيچي پاشو برو بخواب
صنم : اول بزار دستتو ببندم
دستمو با باند بست، دستم درد نميکرد خيلي وقت که ديگه دردي رو احساس نميکنم
صنم: خوبي عمه
: اره خوبم نگران نباش
صنم :باشه اما بيشتر مراقب خودت باش
: صنم من خيلي ليوانمو دوس داشتم
اشک تو چشمام نشسته صنم با تعجب گفت : دوباره ميخري ناراحتي که نداره
صنم : قولي ميدي برام بخري
:اره عمه قول
لبخنده زدم
: بريم لالا
romangram.com | @romangram_com