#انتخاب_من_پارت_23
: يک ساعتي هست تو که امدي
آوا : نيم ساعت پيش امدم اول رفتم لباسامو عوض کردم ديدم چراغ اتاقت روشن هست امدم مزاحمت بشم
: تو مراحمي اجي گلي
نگاهش افتاد به پرونده هاا
آوا : بازم قتل
: اره
آوا: قاتل پيدا شده
: نه هنوز
آوا : اهان پس قتل تازه هست موفق باشي
: مرسي اين کتاب چيه دستت
آوا : کتاب اشعار سهراب سپهري
: افرين دختر شعر خون
آوا: ميخواهي برات بخونم
: اگه دوست داري اره بخون
رفت روي تخت نسشت کتابو باز کرد
آوا: خانه دوست کجا؟ درفلق بود که پرسيد سوار آسمان مکثي کرد رهگذر شاخه نوري که به لب داشت به تاريکي شن ها بخشيد و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت نرسيده به درخت کوچه باغي است که از خواب خدا سبز تر است و در ان عشق به اندازه پرهاي صداقت ابي است ميري تا ته ان کوچه که از پشت بلوغ سر به در مي ارد پس به سمت گل تنهايي ميپيچي دوقدم مانده به گل پاي فواره جاويد اساطير زمين ميماني و تو را ترسي شفاف فرا ميگيرد در صميميت سايه فضا خش خش ميشنوي کودکي ميبين ي رفته از کاج بلندي بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او ميپرسي خانه دوست کجاست.
سکوت کرد خيلي زيبا خوند برايش دستت زدم
: آفرين خواهر خوش صداي من
آوا: گوشات زيبا ميشنون
: ابجي کوچولوي من راستي قرار عروسي رو گذاشتيد
آوا : سپهر قرار شد تو هفته اينده بياد باهات حرف برنه بد هم بره با داداش احمد علي صحبت کنه
romangram.com | @romangram_com