#انتخاب_من_پارت_22
مهديه : اره من بچه هستم بروو دست از سرم بردار
: من فقط نگرانت بودم همين
مهديه : جدي تو رسم شماها واسه ابراز نگراني داد ميزنن
: خوب من عصبي شدم
مهديه : منم ترسيده بودم
: يعني الان من مقصر هستم
مهديه : ن پ ن من مقصر هستم
سکوت کرد چشماش نم داشت نميدونستم بهش چي بگم
مهديه : دستمو ول کن بزار برم
: کجاميخواهي بري
سکوت کرد انگار ميخواست با نگاهش حرف بزنه يهوو بارون گرفت از اين بار ون هاي يهوو تو اين فصل زياد بود انگار بارون فرصت خوبي بود براي ريزش اشکاش
مهديه : اميرعلي من ميترسيدم اما سوار شدم چون دلم به تو قرص بود تو حق نداشتي جلوي بقيه ي سرم داد بزني کسي که ميترسه به محبت نياز داره نه خشونت اميرعلي من اين جوري هستم پراز بچه بازي پراز ترس پراز راز پراز هيچان اگه نميتوني تحمل کني برو ميفهمي برو
صداش پراز درد بود نگاهش پراز خواهش بهش نزديک تر شدم دستاشو محکم تر گرفتم ميخواست از نگاهم حرفاي دلمو بخونه ميخواستم بگم دوستت دارم عاشقتم اما يه چيزي يه حسي سد راهم ميشد کاش از نگاهم ميخوند حسمو شايد از نگاه خوند که گفت : بهتر بريم که الان بقيه ي هم مثل ما موش اب کشيد شدن
با صداي در زدن از عالم رويا خارج شدم در لب تابو بستم
: بيا داخل
آوا وارد اتاقم شد. با لبخند گفت : سلام داداشي
: سلام ابجي گلي
به طرفم امد با محبت بوسه ي روي گونه ام گذاشت با مهربوني بوسه اش رو جواب دادم
آوا : خوبي داداشم
: من خوبم تو خوبي
آوا : مرسي کي امدي
romangram.com | @romangram_com