#انتخاب_من_پارت_16

‏: اون وقت پگاه و صنم اين وسط چين؟؟!‏

محمد حسين : تا فردا رابطمو با پگاه به هم ميزنم با صنم هم تا چند رو ديگه تموم ميکنم اون وقت فقط تو هستي و من ‏

‏: اون عکساا چي..؟!‏

محمد حسين : اونارو که گفتم نگه ميدارم تا مزاحم منو تو نشه کسي ‏

‏: اما اگه منو دوس داري و عاشقم هستي بايد بهم ثابت کني

محمد حسين :تو فقط امر کن من جونمو هم ميدم برات

‏: جونت مال خودت براي اينکه بهم ثابت کني بايد اون عکسارو پاره کني قبوله ‏

سکوت برقرار شد خداا کاري کن قبول کنه من ديگه نميتونم تحمل ندارم خداياا کمکم کن ‏

محمد حسين : باشه عشقم هرچي تو بگي اما بايد تو هم ثابت کني عشقتو

‏: باشه اما اول تو ثابت کن تا منم ثابت کنم

محمد حسين : اوکي تمام عکسارو نابود ميکنم ‏

‏: اصلا با هم نابودشون ميکنيم ‏

محمد حسين : هر چي عشقم امر کنه ‏

اون روز تمام عکسا رو پاره پاره کرديم ازنگاه کردن به عکس هاا شرمم ميامد فاز اول نقشه ام اجرا شده بود فقط دوتا فاز مونده بود تا چند روز ديگه رابطه ي صنم و محمد حسين هم تموم ميشد و اين ميشد فاز دوم بدهم شکايت و زندان رفتن محمد حسين اينم فاز سوم. منم ديگه بر ميگشتم به زندگي عادي خودم.‏

حالا فهميدي اين عشق جاودانت اين تصميم از روي عشقت چقدر درست بود حالا فهميدي بخاطر چي بخاطر کي دلمو شکستي واقعا ارزش داشت اين همه عذاب واسه يه بي ارزش. ‏

سکوت کردم به صنم نگاه کردم سرش پايين بود و اروم اروم گريه ميکرد حالش بد بود دلم ميسوخت براش به آشپزخانه رفتم يه قرص ارامبخش بايه ليوان اب برداشتم به حال برگشتم داخل حال نبود به طرف اتاقش رفتم در زدم و وارد شدم روي تخت نشسته بود و گريه ميکرد قرص و ليوان اب رو طرفش گرفتم از دستم گرفت خورد و روي تخت دراز کشيد از ناراحتيش ناراحت بودم اما خودش باعث اين فاصله ي نوري شده بود خواستم برم بيرون که گفت: ميشه پيشم بموني تا خوابم ببر مثل قبلا

بهش نگاه کردم خيلي پريشون بود چشماش سد راهم شدن ديگه دلي براي رفتن نداشتم گوشه ي تختش نشستم ‏

صنم : منو ميبخشي ميدونم بد کردم

‏: فعلا وقت اين حرفا نيست بهتره بخوابي ‏

صنم : ميشه برام لالاي بخوني يکم ميترسم ‏

‏: حس لالاي خوندن ندارم ‏


romangram.com | @romangram_com