#انتخاب_من_پارت_15

رها : مهديه جون بمون بدش عشقم ميرسونت خونه

‏: مرسي رها گلي اما من يکم کار دارم بايد برم مراقب خودت باش راستي محمد حسين به اون خواهرت بگو باهام تماس بگبر که يه قرار ديگه بزاريم ‏

محمد حسين : باشه بهش ميگم ‏

لبخند زد مو رفتم رها دختر خوشگلي بود دلم براش ميسوخت رهاهم يه قربوني بود رها هم بازيچه ي دست اين زالو بود.‏

شب که شد محمد حسين بهم پي ام داد ‏

محمد حسين *سلام خانمي ميدونم از دستم ناراحتي اما فرصت بده واسه توضيح ‏

‏*نيازي به توضيح نيست ‏

محمد حسين * لطفا قهر نکن ‏

‏*دليلي واسه قهر ندارم بين من يه دختري هستم که واسم مهم نيست با چند نفري فقط مهم اينکه منو دوست داشته باشي و باهام صادق باشي من باهات دوست شدم با اينکه ميتونستم با صنم دوستي و نخواستم را بطتو با اون بهم بزني.‏

محمد حسين : الهي من فداي اين روشن فکر بودن تو بشم باور کن تو برام تکي تو همسر اينده ام هستي اين دختر بچه هاا که بدرد من نميخورن فقط واسه سرگرمي هستن ‏

‏* اوکي عزيز اگه ديکه با من کاري نداري من برم بخوابم محمد حسين * بروو عزيزم مراقب خودت باش ‏

‏*تو هم مراقب خودت باش شب خوش

واييي دلم ميخواستتتت بکشمش پسرررر عوضي نقشم داشت هر روز سخت تر ميشد و تحملم کم تر رابطمون خيلي جلو رفته بود تا جايي که منو همراه دوست دخترش واسه سقط بچه اش فرستاده چه عذابي کشيدم من اون روز ديگه نميتونستم ادامه بدم واسه همين يه هفته قبل بهش گفتم ‏

‏ : محمد حسين من ديگه نميتونم ادامه بدم ‏

محمد حسين : داري شوخي ميکني ديگه ‏

‏: نخير کاملا جدي هستم من ديگه نميتونم من به عشق تو شک دارم ‏

محمد حسين : يعني چي شک داري چيزي شده ‏

‏: اره شده اره دارم. ‏

محمد حسين :خوب چي شده؟؟؟!!چرا شک داري؟!‏

‏: اي بابا هر روز يه ماجراا يه دوست دختر تازه بابا منم ادم دل دارم يه رابطه پايدار و با وفا ميخوام ‏

محمد حسين : الناز اخريش بود عزيزم ‏


romangram.com | @romangram_com