#انتخاب_من_پارت_14
: من دوست خواهرش هستم
رها : خوب اين چه ربطي به پارک امدن با عشق من داره
: ما سه تا يعني منو محمد حسين و خواهرش امديم پارک که براي دوستم کاري پيش امد و رفت و قرار شد محمد حسين منو برسونه خونه که تو امدي و دچار ه سو تفاهم شدي
خودم هم حرفاي رو که ميزدم باور نداشتم اما دلم ميخواست رها باور کنه
رها: ببخشيد که من فکر کردم دوست دخترش هستي
: اشکالي نداره براي همه ممکنه سو تفاهم پيش بياد
دستشو به طرفم دراز کرد
رها: دوستيم
دستشوو گرفتم و اروم فشردم
: اره دوستيم
از کيفم يه برگه اوردم بيرون و شمارمو نوشتم روش دادم به دستش
: هر وقت خواستي ميتوني با من تماس بگيري
رها : مرسي راستي اسمت چيه چند سالته
: من مهديه هستم 20سالمه
رها : خوشبختم مهديه جوون
: همچنين خوشگل خانم
محمد حسين : بفرما اينم اب
رها شيشه ابو از دستش گرفت عصبي بودم اگه يه کم ديگه اونجا ميموندم ممکن بود محمد حسين رو خفه کنم واسه همين از جايم بلند شدم
: خوب من برم تا شما دوتا با هم تنهاا باشيد
محمد حسين : کجا ميخواهي بري
: خونه مون ديگه نگران نباش با اژانس ميريم رها رو تنها نزار
romangram.com | @romangram_com