#انتخاب_دوم_پارت_92
نگاهي به تختاي کناري کردم.اينجا اورژانس بيمارستان بودو زنو مرد مختلط
رو تخت کناري که زن حدودا30 31ساله که شوهرش همش داشت قربون صدقه اش ميرفت
چيششش...حالا خوبه فشارش افتاده.از شوهر من ياد بگير.زنش خونريزي معده کرد پول بيمارستان نداد فلنگو بست...تازه زنشم که من باشم بيشتر از زن تو شوهرمو دوست دارم.
نگام به مردو زنه بود که وحيد بيدار شد
دندوناشو از درد به هم ميسابيد
-درد داري؟بگم پرستار بياد؟
با اخم گفت:نه
به درک.آبميوه گرم شده بود اما بهتر از هيچي بود.از رو ميز برداشتمو گرفتم جلوش
-بيا برات آبميوه گرفتم
نگاهي به آبميوه کرد انگار چيز چندشي ديده باشه گفت:نميخورم
بي توجه ني رو کردم توشوگفتم:براي تو گرفتم.
وني روکردم تو دهنش
با اخم و تخم خورد.نگام باز رفت به اون زنومرده.
چقدر گنده اش ميکرد.حالا زنه ام عشوه خرکي اي ميريخت که بياو ببين.مردم شانس دارن بخدا.
-ميرم به دکترت بگم بيادوضعيتتوچک کنه...اينو بگير
آبميوه رو به دستش دادمو رفتم دکترشو صدا کنم.زنه پشت پيشخان گفت خود دکترش مياد تا نيم ساعت ديگه...اگه وضعيتش خوب بود ترخيصش ميکنه
از اين صدا شُل ها بود.اين يه جمله ارو تو 10دقيقه گفت
برگشتم پيش وحيد.
romangram.com | @romangram_com