#انتخاب_دوم_پارت_91

بلاخره باجون کندن و يه بار ديگه به ستون زدن اومدم بيرون.موقع پارک اينقدر جاش تنگ نبود که.تقصير اون پرشياهست که چسبيده به من پارک کرده بود.
زمينم کجه فکر کنم.
بالاترين سرعتي که ميتونستم برم 60تا بود اونم اينقدر ترسيده بودم مارپيچ ميرفتم.خداييش بود که تو اين ساعت کسي تو خيابون نبود والا فکرميکردن دارم عروس ميبرم اينقدر قِرميدم با ماشين.
-از کدوم ور برم؟
وحيد-برو تو اين لاين بيفتيم اتوبان ...تند تر برو دختر
-از اين تندتر نميتونم برم
فقط عصبي نفس ميکشيد.
خلاصه که به بيمارستان رسيديم.حالا منم هول کرده بودم هرکي ميديد فکر ميکرد مريض منم نه وحيد.اون بود که جلوتر ميرفت ومنم بعد 2 بار زمين خوردن بلاخره خودمو رسوندم.
وحيد درست حدث زده بود.کتفش در رفته بود.هنوز صداي دادش موقع جا انداختن تو گوشمه
خوب شد وحيد گفت کتشو بيارم والا من کودن يه هزاري فقط توجيب مانتوم داشتم.
داروهارو که خريدمو دادم به پرستار هيزش.بيشعور منو نميبينه مثل شلغم واستادم.يه عشوه خرکي اي ريخت زنيکه 50ساله
دکتر آرامبخش بهش زد.
پرروگفت اتاق خصوصي براش بگيرم.منم لج کردم نگرفتم.چطور براي من نميگرفت؟حقشه
رفتم از بوفه ي بيمارستان با همون هزاري يه آب پرتقال کوچيک خريدم.
بالاي سرش ايستادم.دکتر چون درد داشت براش تو سرمش آرامبخش زده بود.
چشماشوکه ميبست اصلا آدم يادش ميرفت چه گودزيلاييه
لبه ي تختش نشستم.
با اون شلوار گشادسياهم که برچسب ميکي موز داشتو از سرشب فقط يه سينما باهاش نرفته بودم ديگه و اون مانتوي سياه رنگو رو رفته وکالج هاي سبزم حسابي تو دل بروشده بودم.

romangram.com | @romangram_com