#انتخاب_دوم_پارت_87

نگاهي به دوروبر کردمو دلو زدم به دريا
باپررويي تمام گفتم-من تا آخر هفته اينجا ميمونم...بلاخره هنوز که جدانشديم
وحيد-اونوقت چرا تصميمتون عوض شد؟تاديروز که ميگفتي ميرم خونه ام...خونه ي خودم خونه ي خودم از دهنت نمي افتاد
-حالام ميگم،موندگار که نيستم.فقط تا آخر هفته...اون خونه نياز به تعميرات داره
وحيد-اونوقت ساعت 12 کشف کردي نياز به تعميرات داره؟
-چرا اينقدر سوال جواب ميکني؟اصلا دوست دارم شب اينجا بمونم...مگه جات تنگ ميشه؟
پوزخند صدا داري زدوگفت:روهمين کاناپه بخواب
وبه سمت اتاق رفت
-برو چمدونمو بيار بالا
وحيد-نوکر بابات سياه بود...سوييچ رو اُپنه
حالا کي جون داشت بره پارکينگ!پوفففففف
مانتومو در آووردم.همون تاپ سياه تنم بود.بازوم قرمز شده بود.کثافت رزل
روي کاناپه با بي جوني ولو شدم
تا آخر هفته شايد ميتونستم اينجا بمونم.بعدش چي؟ديگه همه لاتو لوتا پاشون به خونه باز ميشد
بايد در موردش فکر ميکردم.ولي خيلي خسته ام بذار براي فردا
چشمام گرم خواب شد.
بود يهوازخواب پريدم...نفس نفس ميزدم.خواب اون سعييد حيوون صفتو ديده بودم.توخوابم داشت اذيتم مي کرد.
فکر کنم نزديک صبح بود.

romangram.com | @romangram_com