#انتخاب_دوم_پارت_82

همونجور نگام ميکرد.نگام ميخواست بره سمت لباش.به زور جلوي خودمو ميگرفتم از هيجان نميدونستم چيکار کنم.دردمعدمم داشت آرومتر ميشد
يهو سرشو عقب بردو پرده ارو کنار زد رفت.جني شده اينم.
چند دقيقه بعد برگشت.دستش پرآب ميوه و کمپوت بود.
همرو گذاشت روميز پايين پامو گفت:گفتم رو دلت نمونه ملاقاتي نداري
-شما اگه به کسي خبر بدي باکله مياد عيادت من نگران نباش
وحيد-ميخواي بگي يعني خيلي محبوني؟
-مطمئنا از تو يکي بيشتر محبوبيت دارم
وحيد-کارارو سپردم به وکيلم محبوب خانوم...تاکاراي اداريش پيش بره هفته ي ديگه دادگاهه...گفتم که آماده باشي.
جوابي ندادم و فقط نگاهش کردم.حالا که ديگه جداييمون نزديک و علني داشت مي شد دلم تنگش ميشه.
نگاهمو ازش گرفتم.پرده هارو داشت ميداد کنار.بازم اتاق عمومي بودم.گل بگيرن شانسمو که برام اتاق خصوصي نمي گرفت.
دوطرفم تخت بود.رو يکيش يه دختر جوون دستش شکسته بود رو يکي اش يه دختر بچه
هردوشون نگاهشون به وحيد بود.اي بابا اين پسرم فقط ميخواد منو غيرتي کنه.
لبه ي تخت نشست.کمپوتو گرفت سمتم وگفت:بيا بخور
-نميخورم
همونجورانداخت تو بغلم.خب بيشعور بازکن بذار تو دهنم.بزار قد نيم ساعت که اينجاييم برات ناز کنم
وحيد-به درک
-محبتاتم خرکيه
وحيد-هه...محبت؟اونم به تو؟من محبتامو واسه عزيزام خرج مي کنم

romangram.com | @romangram_com