#انتخاب_دوم_پارت_81
بيشتر خم شدوگفت:اوووم...نکنه از اين حرصت گرفته که دختره تو کفم بود
-اصلا...به من چه که کي تو کفته
وحيد-توکه راست ميگي
-بروعقب ببينم
ميترسيدم بپرم از گردنش آويزون شم با اين عطر کوفتيش.
با پوزخند سرشو نزديکتر آووردو گفت:ميترسي؟
-از تو؟جک نگو خواهشا
نگاهشو تو صورتم چرخوندوگفت:لاغر شدي
متعجب از حرفش ابروبالا انداختموگفتم:نه که زندگيم گل و بلبله و با کسو کارم...اينه که بيشتر از اين از دستم برنمياد...ايشاله زن بعدي اتو يه درشت و مجلسي سوا کن
تخس چشماش ميخنديد اما لباش حتي حالتم نميگرفت.چي ميشد يه بارم براي من بخندي؟
وحيد-حتما
با حرص گفتم-ميري کنار يا نه؟
پرده ها ي دورم کشيده بودنوسعيم ميکردم آروم حرف بزنم آبرومون نره
وحيد-از اين فاصله بهتر ميتونم باهات حرف بزنم.
-بروعقب خوشم نمياد
وحيد-بعييد ميدونم...عطرمو که مشخصه خيلي دوست دار
خاک تو سر آبرو برم کنم.از بس نفس عميق کشيدم فهميد.فکر ميکردم نامحسوس نفس ميکشيدما
-ماشاله قوه ي تخيلت خيلي قويه...تو فيلم نامه نويسي هري پاتر شرکت کن کارت ميگيره
romangram.com | @romangram_com