#انتخاب_دوم_پارت_76
-از همون جايي که اين 3 سال در آووردم
وحيد-هه...بافروختن 4 تا تخته ميخواي بگذروني؟
-قبلا ميگذروندم حالام ميگذره
وحيد-ميتونستي ازم پول بخواي...من بهت مي دادم
باحرص گفتم:صدقه هاتو نگه دار واسه صندق صدقات
وحيد-صدقه نبود.
نفسي کشيدمو وسايل آرايشمو کرم هامو جمع کردم
وحيد-اگه ميخواي زنگ بزنم غذا بيارن...منم هنوز ناهار نخوردم
از توي آينه نگاهش کردم.درگير بود باخودش اينم ها...هم ميگفت برو هم نمي خواست برم
-گفتم که خوردم
اخمي کرد.با خونسردي لباساي تو دراورم جمع کردم.
وحيد-تيروتخته هات چي؟
توچشماش نگاه کردم.چشماي خوش حالت روشنش...يعني آسمون به زمين ميومد به من حس داشته باشي؟
-بندازشون دور ...از وسايلاي خونه چيزي نميبرم
اونم نگاهشو نميگرفت
وحيد-خيلي پزشو ميدادي که...در هر صورت هرچي خواستي ببر ميخوام دکور خونه ارو عوض کنم
romangram.com | @romangram_com