#انتخاب_دوم_پارت_67

///
صداي زنگ در بلند شد.اووووف.نميذارن آدم دو دقيقه به حال خودش باشه.شالي رو سرم انداختم .دستشو گذاشته بود روزنگ
-اومممممممممدم...
هلهلکي مانتو پوشيدمو بدون اينکه دکمه اشو بيندم کمربندشو سفت بستمو درو باز کردم
با ديدن يه جفت چشم قهوه اي نفسم قطع شد
نگاهشو تو صورتم چرخوندو گفت:براي همه همينجوري به استقبال ميري؟يا بهت الهام شده بود پشت درم؟
-چيکار داري؟
کمي هلم دادو اومد تو حياط.از ديدنش تو اون پالتوي بهاري ضعف رفتم.هميشه بلد بود کاري کنه به چشم بياد.
وحيد-تنهايي؟
-از شرکت آمارگيري ايران مزاحم ميشين احيانأ؟
نگاهي به سرتاپام کردو گفت:برو وسايلتو جمع کن بريم خونه...خوب نيس اينجا تنها بموني...(اشاره اي به درو ديوار کردوگفت)بي درو پيکره
-کدوم خونه؟خونه ي تو؟يادت رفته گفتي برو ديگه بر نگرد؟
کلافه دستي تو موهاش کشيدوگفت:محض رضاي خدا يلدا...يه بار شد لج نکني؟که به حرفم گوش بدي؟هميشه ي خدا مخالفي
-ديگه ببخشين به بزرگيتون...همينه که هست.
وحيد-تواين محله ي پر لاتو لوت و اين خونه ي دربو داغون ميخواي چيکارکني تنهايي؟
-ازکي برات مهم شده؟!؟ مگه بيرونم نکردي؟منم غير اينجا جايي ندارم
نفسي کشيدو آروم گفت:در اين مورد بعدا حرف مي زنيم
-لازم نکرده،چيه؟اينم بازي جديدته؟ميخواي باز نسيم جونتو ببيني که ميگي برگرد؟

romangram.com | @romangram_com